جهان: در صفحه 48 کتاب خاطرات رئیس جمهور آمده است: «واقعه از ا?ن قرار بود که من در ?ک ماه محرم? روز دوازدهم موقع اذانصبح از خانه خارج شدم و برا? نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق ‏[ مسجد ول? عصر فعل?‏] رفتم . وارد ح?اط مسجد شدم و در کنار حوض? که در سمت چپ قرار داشت نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود . من همان طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم احساس کردم که?ک مرتبه ح?اط روشن شد مثل ا?ن که نورافکن? به تابش درآمده باشد.

 

در آن حال حس کردم نور از با? م? تابد سرم را بلند کردم و ?ک ش? نوران? را که تقر?با مکعب مستط?ل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود ?ک متر بود، د?دم که از با? به سمت داخل ح?اط مسجد به آرام? در حال فرود آمدن است . احساس م? کردم افراد? در ا?ن هودج نوران? نشسته اند ول? چ?ز? جز ت?لو نور نم? د?دم . بعد د?دم که آن ش? نوران? در شمال شرق ح?اط مسجد فرود آمد.

 

آنگاه پس از چند دق?قه توقف بلند شد و به حرکت درآمد . در هنگام برخواستن هودج عل? رغم ا?ن که برا? نماز صبح م? خواستم داخل مسجد بروم ب? اخت?ار دنبال آن به راه افتادم و د?دم پس از عبور از تک?ه پشت خندق به تک?ه بعد? ?عن? تک?ه ب?رن دژ رفت و در وسط آن تک?هفرود آمد. فاصله ا?ن دو تک?ه شا?د حدود 200 متر بود . پس از آن دوباره هودج بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را م? د?دم. هودج به سمت شرق ‏( سمت مشهد‏) حرکت کرد و بعد از چند دق?قه از نظرم غا?ب شد . در حال? که احساس عج?ب? به من دست داده بود و از خود ب? خود شده بودم ، احساس ?ک شعف ب? نظ?ر معنو? توام با کم? ترس و وحشت داشتم . پس از ا?ن ماجرا به سمت مسجد بازگشتم وقت? به مسجد رس?دم نمازجماعت صبح تمام شده بود . همان وقت در ذهن کودکانه ام به نظرم آمد که ارواح مطهر معصوم?ن و فرشتگان به ا?ن هودج آمده اند و به ا?ن تک?ه ها که محل عزادار? سا?ر شه?دان بود سر زدند. ا?ن ماجرا خ?ال نبود در ب?دار? اتفاق افتاد و کام? آن را به چشم د?دم .»