من ....

غروب ......

تو ....

مادر ....

و دری که سوخته ....

و صدای پایی که در کوچه های بنی هاشم زمین می خورد تا رسیدن به درب خانه ...

دلم گر گرفته ....

فاطمیه در راه است ....

سیاهی شال عزای تو دلم را می لرزاند مولا ....

مادر ....

مادر تکان نمی خورد ...

مادر ...

مادر حرف نمی زند ....

مادر ...

مادر آرام آرام جان می دهد ...

نه از درد پهلو ...

نه از داغ محسن ...

از غم علی میمیرد ...

با نوی آلاله ها ...علی بی تو چه کند ..؟

عادت به روضه کرده دلم روضه خوان کجاست

صاحب عزای فاطمه، آن بی نشان کجاست

قربان اشک روز و شب چشم خسته ات

مولا فدای مادر پهلو شکســــته ات