افسران - ? سروده ای ناقابل تقدیم به قهرمانان سرزمینم ?

karbala33سیِ ماه ،
صبح بود و هوا
آن هوای سیاه بود
ذهن ها پر و بود
ناگهان غرق شد
آتش بی امان
با تمام توان کشید
طرحی از آتش و کشید
رنگ و و
نقش یک پاره پاره کشید
شهر آکنده از غم و کینه
کینه از هر چه آتش و
از شعله های در سوز
شهر بی مرد و بی شد ...
عده ای مرد زیر این
عده ای مرد در بودند
تازه و حجله ی آتش
سایه ی یک ،
یک مرد ...
سوختند و به رفتند ...
آتش اما ز شعله اش ترسید !
با خودش گفت :
من چه بی مهرم !
پیکر پاک چون
سوخت در شعله های پیکر من
آری از پاک
شهر پرشعله پر شد
آن پدر رفت و خود بخشید
پیکرش زیر خاک شد ...