سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :15
  • بازدید دیروز :118
  • کل بازدید :332500
  • تعداد کل یاد داشت ها : 546
  • آخرین بازدید : 04/4/7    ساعت : 3:33 ص
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

روزی که به راه دوست سر می دادیم

از غربت امروز خبر می دادیم

پیداست که انقلاب با خون زنده است

ای کاش شهید بیشتر می دادیم ...





      

برای آمدنت انتظار کافی نیست ...





      

چند روز بعد از عملیات پیروزمند و غرور آفرین ثامن الائمه (ع) و شکست حصر آبادان توسط لشکر پیروز خراسان ، به دستور قرارگاه عملیاتی جنوب ، گروه 411 بروجرد برای جمع آوری و خنثی سازی مین های بجا مانده در دشت بسیار وسیع آبادان مشغول به کار شد. من  به همراه جناب سروان امیر چوپانی و چند نفر دیگر از گردان 436 مهندسی بروجرد برای شناسایی میادین مین به آن منطقه رفتیم  .منطقه ی مین گذاری شده از کیلومتر 10 جاده ی آبادان ماهشهر شروع می شد و به لبه ی کارون می رسید . عراقی ها انقدر مین در منطقه پخش کرده بودند که به این سادگی امکان خنثی سازی آنها نبود . آن روز سعی کردیم منطقه را خوب شناسایی کنیم و نقشه های میادین مین را تا حد ممکن روی کاغذ بیاوریم . کنار سنگر های عراقی پر بود از جنازه هایی که با لودر روی آنها خاک ریخته شده بود . در منطقه ای که به قایق سازی معرف است تعدای از نیروهای ایرانی حضور داشتند ، وقتی ما را دیدند چای تعارف کردند و ما هم در مورد عملیات از آنها سوال کردیم . یک نفر از آنها که با لهجه ی شیرین مشهدی صحبت می کرد گفت هر وقت خواستید تشریف ببرید بیاین تا یه چیزی رو نشونتون بدم .

دست شیطانی           

ما بعد از صرف چای بلند شدیم و به همراه او کمی جلو رفتیم ما را به نزدیک سنگر ی برد که خراب شده بود و دستی سیاه شده از زیر خاک سنگر بیرون زده بود . او دست را نشانمان داد و گفت : این دست رو می بینید که الان لانه ی مگس شده ، وقتی دقت کردیم دیدم درست می گوید مگس ها نوک انگشتهای دست آن جنازه را سوراخ کرده و از سر انگشتانش وارد بدنش می شدند . او ادامه داد ، این دست شب عملیات خیلی ما را اذیت کرد پشت تیر بار قرار گرفته بود و بچه ها را درو می کرد دوستان او تسلیم شده بودند ولی این دست همچنان شلیک می کرد  به همین خاطر ما با آرپی جی سنگر را روی سرش ریختیم . به نظرتون اگه می دونست دستش یه روزی  به این وضعیت می افته بازم مقاومت می کرد ؟ یکی از بچه ها نگاهی به جنازه کرد و گفت : این دست بر خلاف " «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» از شیطان الهام می گرفته است .

راوی سرگرد نزاجا : احمد یوسفی 

 





      


مگر ندیده‌ای فعالان حقوق بشر را


همان‌ها که آتش به خانه‌ات زده‌اند
و دست به ناموست…
مگر نمی‌بینی چگونه سر خود را بالا گرفته‌اند
و در برابر میلیون‌ها مخاطب
به دوربین لبخند می‌زنند
و جایزه‌ی صلح به هم هدیه می‌دهند!




مرد که گریه نمی‌کند!


مرد همیشه می‌خندد
همین «دالایی لاما»
وقتی داشت برای کباب کردن کودکان تو
پای میز خوک بریان و شراب سرخ
نامه‌های سیاه را در برابر چک‌های سفیدِ کاخ سفید
-که بوی نفت و الماس می‌دادند-
امضا می‌کرد،
به دوربین لبخند می‌زد…


و زن هم…!


زن هم گریه نمی‌کند!
درست مثل «آنگ سان سوچی»
درحالی‌که کنار «هیلاری کلینتون»
به دوربین لبخند می‌زد
بو می‌کشید عطر دموکراسی مخلوط با گوشت کباب شده‌ی انسان را…
و بعد از آن‌که جایزه‌ی صلح نوبل را
با خود به خانه‌اش در «روهینگیا»ی آبا و اجدادی‌اش برد
پس از لبخندی به مجسمه‌ی بودا
آن‌ها را کنار هم گذاشت
و آسوده خوابید
در هوایی که بوی حقوق بشر می‌داد!


مرد که گریه نمی‌کند!


مرد جان می‌دهد
وقتی با پیکرهای نیمه‌جان دخترانش
سوار بر قایقی شکسته
راه اقیانوس را در پیش می‌گیرد
وقتی در آخرین نگاه همسرش
تنها شعله‌هایی را می‌بیند
که بر خاکستر روحش آتش می‌زنند
وقتی هیچ‌کاری از دستان بسته‌اش
در کوره‌های آدم‌سوزی آمریکایی برنمی‌آید
وقتی در بغض فریادشده در گلویش
تنها صدای مظلومیت خویش را می‌شنود…


مرد که گریه نمی‌کند…





      

چقدر دلنشینی ...

پا به پات میدوم ....

پای کلامت جان می گذارم ....

سربازم ... سرباز تو ....

 





      
<   <<   101   102   103   104   105   >>   >