فیلم سراسر خنده و استهزای «تعبیر وارونه یک رویا» تمام شد و ما در خماری خیلی چیزها ماندیم…
فقط تیتروار میگم و میرم. امیدوارم کارگردان و نویسنده عزیز این فیلم به دل نگیرن و رو پیشنهاد آخر ما حسابی فکر کنن!

1?اینکه به زن روانبخش و هاشم جاوید همه چیز و گفتن چه سودی داشت؟؟ واقعا یک مامور ارشد اطلاعاتی میاد مستقیم به همسر یک جاسوس میگه که « خانوم! شوهر شما جاسوسه؟» یا یک کارشناس کارکشته اطلاعاتی این قدر آدم نشناس هست که میاد به یه آدمی مثل هاشم جاوید اطمینان کنه؟
کلا این مامور اطلاعاتی عزیز نخود در دهانش نمی خیسد!! همین که آقای جاسوس خواست با خانم رئیس ازدواج کند رفت و به خانم اول طرف اطلاع و اطمینان خاطر داد که ببخشید شوهر شما ازدواج مجدد کرد! ایشان جاسوس است و این ازدواج مصلحتی است و ربطی به عشق و عاشقی ندارد. آن خانم هم روانی شد رفت توی بیمارستان! یا گرفتن هاشم جاوید و ارشادش که واقعا اشک را از چشم ها جاری کرد…

2?اون ساعت 6 میلیونی چه سودی داشت که یکبارم نتونستن باهاش دختره را پیدا کنن؟؟ اینکه یه مورد سوخته و شناسایی شده کلی اطلاعاتی ها رو کشت.راستی به نظرم اگه خود جاسوسا اون دختره را نمی کشتنش شاید وزیر رو هم می کشت.

3?با پای پیاده تو بیابون بدون پاسبورد کجا داشت میرفت دقیقا؟؟ تازه اونم بدون اسلحه و کارت شناسایی و اینکه چشم بسته راه رو بلده و پیاده داره میره لب مرز.
حداقل با اون بالگرد یا همون ماشینه که اونجا معطل مونده بود تا نزدیکی مرز میبردنش که کمی منطقی باشه فقط کمی.

این اوج فیلم بود واقعا جای رامبد جوان خالی …راستی اگه همون اول بیابون یه مار طرفو میزد و میمرد چی میشد! چه سناریو و فانتزی جالبی می شد. نه؟!
4- اینکه با هلیکوپتر از تهران تا مرز ارومیه را تو کمتر از نیم ساعت رفتن هم خیلی جالب بود و نشان از اوج توانایی ما داشت. اونقدر که کبری 11 هم نمی تونست این کار را بکنه!
راستی یه نکته اینکه یارو از توی چرخبال و در جاده خالی و فرعی و دور افتاده به راننده ماشین میگه سمت راست جاده توقف کن از اون تکه ها بود که نمیشد دید و یه دل سیر نخندید….

5- یکی دیگه از فانتزیای فیلم که خیلی شاهکار بود این بود که دختره و برازنده جعلی رو دزدیدن بعد دختره در حین دزدیده شدن چادر هم سرشه!!! تو خونه یعنی چادر سرش بوده یا به جناب آدم ربا گفته اقایان تروریست یک لحظه اجازه بدید من چادر سرم کنم اونها هم گفتن باشه!!! تازه برای دختره مراقب زن آوردن که یه وقت بد نشه. جالبه نه!

6- بارش شدید بارون در 50 درصد فیلم اون هم وسط تابستان از اون چیزاست که آدم شاخ در بیاره چیز عجیبی نیست! مثل اینکه کارگردان عاشق بارون بوده یا آب اضافی داشته.

راستی قابل توجه سازمان آب که اینقدر دم از نبود و کم آبی می زنن. تحویل بگیرید لطفا..

7- از همه زیباتر موبایل های اندروئیدی قابل ردیابی دست همه اطلاعاتی که همشون هم آیفونه. خیلی پولدارنا. تازه فهمیدیم پژو و زانتیا رو میشه ضد گلوله ساخت تازه شیشه هاش هم بالا و پایین بره!!!

8- نصف فیلم طول میکشه از آسانسور پیاده بشن. همینطور کارگردان علاقه زیادی به لوکیشن راهرو و راه پله داره. هر قسمت حدود یک ربع تو راه پله هستن. یه جاهائی 5 الی 6 دقیقه طول میکشه یه تلفن رو بردارن و جواب بدن ( آب میبندن به سریال) و بعد در آخر کل داستان تو 5 دقیقه جمع میشه. واقعا جالبه.

9- جالب ترین قسمتش گذاشتن دوربین و شنود توی اتاق روان بخش بود. یه LED بجای دوربین و یک خازن بجای میکروفون به هیچ جایی هم وصل نبود.
راستی که چقدر از کمبود نفرات مراقب من حرص خوردم. کاش بجای استفاده از ماموران زنده، در جلو برج و داخل لابی، راهرو، جلو در آپارتمان و حتی داخل آپارتمان، از فید دوربین مدار بسته استفاده می کردند.

10- جالب اینجاست که همه تروریستها هم با هم میرن توی خونه و هیچ کس هم داخل ماشین نمیمونه!« کاری که حتی یه عده سارق و دزد معمولی هم انجام میدن چه برسه به یه گروه تروریستی!»

11- جالب تر اینه که وقتی مامور امنیتی اطراف خونه زخمی میشه بجای اینکه اول قضایا رو بسرعت به مرکز اطلاع بده یه ساعت خودشو می کشونه تا یه ردیاب رو زیر ماشین تروریست ها جاسازی کنه! خب پدر آمرزیده اول اطلاع بده بعدا برو ردیاب رو نصب کن.

و از اون جالب تر از همه ردیابیه که مامور محافظ خونه روی ماشین کار میذاره. ردیابی که یه شب تا صبح طول میکشه تا موقعیت هدف رو نشون بده!!!

12- اینکه بستگان فرد امنیتی به صورت عامدانه درگیر یک پروژه ضد تروریستی می‌شوند یا در وضعیتی که هاشم جاوید ویه مامور اطلاعاتی کشته شدن و طبیعتا اقدامات اطلاعاتی اطراف خانه دانشمند سازمان انرژی اتمی باید تشدید بشه، فقط یه مامور اطلاعاتی باید اطراف اون خونه باشه و یا اینکه جلسات امنیتی در خانه افراد برگزار می‌شود. مأمور حراست برای گفتن یک خبر به خانه فرد مورد نظر می‌رود از اون کاراست که یه بچه 10 ساله که با اطلاعات سر و کارنداره هم متوجه میشه اشتباهه چه برسه به کسانی که مویی در این راه سفید کردن.

در کل ادم وقتی این فیلم ها را میبینه دلش میخاد با سر بره تو دیوار!

اما پیشنهاد سازنده که اول قولش را به آقای جیرانی و دست اندرکاران این فیلم دیدنی دادم:

اول اینکه به نظرم این فیلمو باید میدادن عموپورنگ برای آشنا کردن بچه ها با مفاهیمی مثل جاسوسی و امنیت و از این دست چیزا پخش می کرد و براشون قصه می گفت! البته صحنه های خشنش باید شطرنجی یا حذف می شدها!

در ثانی آقای جیرانی من نمیدونم شما چقدر دستمزد گرفتین که این کار رو بسازین ولی میخوام بپرسم که از این به بعد چقدر دستمزد میگیرین که از این کارها نسازین یا خواستید دوباره چنین سوژه هایی ژانر پلیسی را کار کنید حداقل با چند تا کارشناس و مشاور و گرفتن اطلاعات اولیه بسازید یا لااقل یه چند تا از فیلمهای بین المللی و مشهور در این زمینه رو نگاه میکردید تا بفهمند دنیا کجاست.

ثالثا از اونجا که نشوندن خنده بر لبان مردم این روزگار کلی ثواب داره و ما راضی به بیکار شدن شما نیستیم پیشنهاد میدم با عوامل خندوانه یکی بشدید و با هم خندوانه را بسازید شاید مردم بیشتر بخندن.

پ ن 1: راستی اگه فردا دیدی یه نظرسنجی گذاشتن که این سریال با 99?9999 درصد ببیننده عاشق و شیفته مواجه بوده تعجب نکنا. من که عاشق این فیلم بودم.

پ ن 2: در کل این فیلم به واقع تونست اعتبار وزارت اطلاعات رو ببره زیر سوال. راستی چطور وزارت اطلاعاتی که ریگی را با اونفرمول پیچیده از تو آسمون کشوند ایران و دستگیرش کرد اجازه تولید اینچنین فیلم های کودکانه ای رو داده؟
من به سهم خودم از این سربازان گمنام امامزمان و زحمتکشان وزارت اطلاعات عذرخواهی می کنم.