«جامعهای که مطبوعات زنده نداشته باشد به سمت دیکتاتوری میرود» این جدیدترین اظهارنظر علی جنتی وزیر ارشاد دولت یازدهم است. او که روز گذشته در مراسم نمادین گرامیداشت «روز خبرنگار» و در جمع جمعی از اصحاب رسانه سخن می گفت، بار دیگر زبان به مدح آزادی بیان و اطلاع رسانی گشود و با انتقاد از استبداد دولت ها که به توقیف رسانه ها می انجامد گفت: «خفقان مطبوعات با استبداد دولتها رابطه ای مستقیم دارد».
این اظهارات علی جنتی را شاید بتوان مخالفت او با سرکوب مطبوعات توسط دولت یازدهم که در روزهای اخیر شدت نیز یافته است تعبیر کرد. اگرچه او ترجیح می دهد که اشاره ای به مخاطبان سخنانش نداشته باشد اما وی درحالی از سرکوب رسانه ها انتقاد می کند که کمتر از 5 روز پیش از آن، دولت متبوعش به قلع و قم رسانه های منتقدش پرداخته و ضمن توقیف نشریه ی منتقد دولت «9 دی»، روزنامه و سایت منتقد «کیهان» و «رجانیوز» را هم تهدید به سرکوب کرد.
دولت یازدهم و منتقدان
سابقه ی مواجه ی دولت یازدهم با منتقدان، سابقه ای خراب و غیرقابل دفاع است. منتقدان از روز نخست آغاز به کار دولت تقریبا آماج همه روزه ی حملات رئیس و اعضای دولت بوده اند. عباراتی از قبیل: بی سواد، بی شناسنامه، نان به نرخ روزخور، کاسبان تحریم، عصرحجری، بزدل، ترسو، تازه به دوران رسیده و ... تنها بخشی کوچک از برچسبهای بی شماری است که در دو سال گذشته توسط رئیس دولت متوجه منتقدان شده است.
ظاهرا منتقدان حوصله ی روحانی و دولتمردانش را سر می برند و مایه ی رنج و عذاب ایشانند که او را وا می دارند که تقریبا در هر سخنرانی و اظهارنظری، ضربه ای هم نثار آنان کرده و این مزاحمان را به چوب توهین براند تا آنجا که در اظهارنظری عجیب، منتقدانش را به جهنم حواله داده و گفت: "بروید به جهنم"
سابقه ی این رفتارهای خشن و حذفی با منتقدان باعث شده است تا حمید رسایی مدیرمسئول نشریه ی توقیف شده ی «9 دی»، در صفحه ی اینستاگرامش بنویسد: «شنیدن خبر توقیف هفته نامه 9 دی در دولت آقای روحانی، خبر عجیبی نیست. این دولت نشان داده که بسیار کم تحمل تر از تراز یک دولت مدعی انتقاد پذیری است.»
فاصله ی حرف تا عمل
در کنار عملکرد خشن و سلبی دولت یازدهم نسبت به مخالفان و منتقدان اما، شعارهای دفاع از آزادی بیان و احترام به نظرات دیگران، جزء جدانشدنی سخنرانی ها و تبلیغات روحانی و وزرا و مشاورینش بوده است. تا آنجا که این برداشت را ایجاد می کند که رئیس دولت همچنان و با وجود گذشت بیش از دو سال از عمر دولتش همچنان در فضای تبلیغاتی انتخاباتی گرفتار است و هنوز نتوانسته است خود را با واقعیت تطبیق داده و بپذیرد که دوران تبلیغات سپری شده و امروز زمان عمل به وعده هاست؛ موضوعی که خبرگزاری دانشجو پیش از این در گزارشی با عنوان«به رسمیت شناختن حق اعتراض چه دردی از معلمان دوا میکند؟» به آن پرداخته بود.
توقیف برخی رسانه های منتقد و اخطار و تهدید برخی دیگر درحالی انجام می شود که دوسال پیش از آن حسن روحانی در جملاتی شعارگونه ادعا کرده بود: «پناه می برم به خدا از بستن دهان منتقدان». وی در اردیبهشت ماه امسال هم در مراسم تقدیر از مقام معلم، در سخنان شعاری دیگری این چنین به ایراد سخن پرداخته بود: « این دولت همیشه حق اعتراض را برای همه اقشار و اصناف به رسمیت می شناسد ... ما باید تحمل کنیم و فضا را باز کنیم». این سخنان پرطمطراق و زیبا اما هیچ گاه از مرز شعار فراتر نرفت و وارد عرصه ی عمل نشد.
«کرسنت»، هولوکاست ایران!
گرچه سخنان علی جنتی در همایش دیروز، این امیدواری را ایجاد می کند که شاید سرانجام یک نفر در این دولت به خود جسارت داده و نسبت به سرکوب حقوق منتقدان واکنش نشان داده است اما عملکرد و سابقه ی وزیر ارشاد این گمانه را تقویت می کند که انتقادهای اخیر او به اقدام دولت در توقیف رسانه های منتقد که جنتی با عبارت «ایجاد خفقان» و «استبداد» از آن یاد می کند، اظهارنظرهایی بوده تحت تاثیر روحیات حاضران در مراسم و با هدف خوشامد آنان. چراکه پیش از این و در ماجرای افشای پرونده ی فساد نفتی کرسنت و نقش بیژن زنگنه وزیر نفت دولت در خسارت سنگین ناشی از این پرونده، جنتی در دستوری به رسانه ها، به آنها فرمان داده بود تا از درج هرگونه خبری درمورد این پرونده ی فساد اقتصادی و نقش وزیر مزبور و آقازاده ی مفسد رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در آن، خودداری کنند. مسئله ای که سبب شد تا برخی از اصحاب رسانه از این پرونده با عنوان «هولوکاست» ایران نام ببرند.
به هر حال همانگونه که وزیر ارشاد اشاره کرده است، «خفقان مطبوعات با استبداد دولت ها رابطه ای مستقیم دارد» و «توقیف رسانه ها باید آخرین راه حل برخورد با تخلفات مطبوعاتی باشد» نه اینکه دولت ها براساس میل و اراده ی باندی و حزبی، کمر به نابودی رسانه های منتقد خود و خاموش کردن صدای مخالفشان ببندند.
تد کروز نامزد جمهور خواه کنگره وعده داد در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده آمریکا توافق فاجعه بار با ایران را لغو می کند.
وی در سخنانی در جمع هوادارنش در ایالت آتلانتا مهمریتن برنامه انتخاباتی خود پس از رسیدن به کاخ سفید را پاره کردن توافق فاجعه بار با ایران دانسته است.
وی هفته قبل هم ضمن حمایت از مواضع صهیونیستها در قبال برنامه هستهای ایران، گفته بود، «من با نخستوزیر نتانیاهو موافقم که گفت که تهدید ایران هستهای یک تهدید برای موجودیت کشور اسرائیل است......احتمال وقوع این مسئله بسیار بالا است که آنها از سلاحهای هستهای در آسمانهای تلآویو یا نیویورک یا لسآنجلس استفاده کنند. اما تهدیدی که برای ایالات متحده آمریکا به همراه دارند از نظر کیفی حتی بیشتر است.»
کروز دومین برنامه خود پس از ریاست جمهور در آمریکا را انتقال سفارت این کشور در فلسطین اشغالی از تل آویو به بیت المقدس عنوان کرده است.
در حالی که لابیهای صهیونیستی «ایپک» تبلیغات چند میلیون دلاری خود علیه توافق هستهای با ایران را گسترش دادهاند، نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری سال آینده برای جلب نظر این لابیها و دریافت پول با اظهارات جنجالی تلاش دارند تا منافع خود را تامین کنند.
اظهارات هاشمی رفسنجانی از روی عصبانیت در ماهها و روزهای اخیر آنقدر زیاد بوده که کمکم اعتماد به مواضع ایشان کاهشیافته و دیگر کمتر کسی روی مواضع آقای هاشمی حساب جدی باز میکند.
در یکی از مصاحبههای اخیر ایشان که در فضای مجازی نیز بازنشر داشت، ایشان درباره بعضی از انقلابیون فعلی با زبان عصبانیت از موضوعات دیگر، میگوید: «بعضیها هم اصلاً آن موقعها نبودند و در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الآن آمدهاند و انقلابی شدهاند.» در سؤال و جوابی که این نشریه با آقای هاشمی رفسنجانی داشته، اینگونه آمده است:
«اخیراً برخی گفتند که عدهای به دنبال آن هستند تا امام را آنگونه که میخواهند نشان دهند و این روزها کنایههای متعددی در مورد خاطرات شما از امام از سوی آقای مصباح و جریان منتسب به ایشان ادامه دارد. واکنش شما دراینباره چیست؟
اگر بناست کسانی امام را بشناسند، آنهایی هستند که لحظات حساس را خدمت امام بودند. از لحظههایی که امام کارشان را شروع کردند و تا آخرین لحظه که از دنیا رفتند، جزو امنای امام بودند. اعتمادی که امام در تاریخ خودشان به ما داشتند به کمتر کسی داشتند. اینهایی هم که چنین حرفهایی میزنند، یک ادعاست و بیدلیل میگویند. ما میخواهیم امام را همانگونه که هستند، بشناسانیم. اصلاً افتخارمان این است که امام را درک کردیم. آنهایی که درک نکردند و میگفتند که جواب این خونها را چه کسی میدهد و مبارزه حرام است، باید فکری بکنند.
آیا شما اینها را انقلابی میدانید؟
فرق میکنند. بعضیهایشان انقلابی بودند و وقتیکه سختگیریهای حکومت زیاد شد، دیگر ادامه ندادند. بعضیها هم اصلاً آن موقعها نبودند و در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الآن آمدهاند و انقلابی شدهاند.»[1]
در ادامه به تحلیل این بخش از صحبتهای آقای هاشمی میپردازیم:
1. هاشمی: من روستازاده هستم
جمعیت روستایی کشور ما یکی از فعالترین گروهها در انقلاب اسلامی بودند و انقلاب ایران همیشه مدیون این قشر زحمتکش بوده است. طی 37 سال گذشته بسیاری از مسئولین کشور از روستاهای دورافتاده به مقامات عالی رسیدهاند و هیچگاه نیز سابقه خود را فراموش نکردهاند. حضرت امام نیز بارها بر نقش طبقه مستضعف در پیروزی و پیشبرد انقلاب اشارهکردهاند و هرکسی این سخنان امام را فراموش کرده باشد، گویی نمیخواهد امام را همانگونه که هست به مردم معرفی کند.
برای مثال حجتالاسلام روحانی که در روستا متولدشده باافتخار درجاهای مختلف از دوران کودکی خود در روستا خاطراتی تعریف کرده است. ایشان دریکی از مصاحبههای خود در سال 1386 میگوید: «در مغازه یک روستا همهچیز هست؛ سوپرمارکت روستا بود. اینقدر در مغازه پدرم جنس بود و تنوع اجناس زیاد بود که وقتی پدرم در مغازه نبود، من قیمت همه جنسها را نمیدانستم. مجبور بودم قیمت همه جنسها را از پدرم میپرسیدم و زیر قوطی آن قیمتش را مینوشتم. تابستانها هم معمولاً کلاس چهارم، پنجم که بودم، دنبال کار کشاورزی میرفتم.»[2]
علاوه بر رئیسجمهور، خود حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی نیز بارها از زندگی روستایی خود و اطرافیانش تعریف کرده و خود را یک روستازاده معرفی کرده است. هاشمی در دیداری که با اهالی رسانه در سال 91 داشت درباره خودش میگوید: من روستازاده هستم. آنقدر از مواهب انقلاب بهره بردهام که اگر اهانتی هم شده قابلمقایسه با آن نیست.[3]
یا در جای دیگری، هاشمی در دیدار با مردم منطقه نوق در شهر بهرمان اظهار میدارد: خدا را شاکرم که در میان بستگان و دوستانم هستم، من به این منطقه دلبستهام، زیرا دوران جوانیام را در این منطقه گذراندهام.[4]
این جملات نشاندهنده عشق و علاقه هاشمی به روستای محل تولدش است و نشان میدهد که او روستایی بودن خود را هیچگاه فراموش نمیکند، اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که باوجوداین سوابق و اظهارات، چرا هاشمی رفسنجانی با لحنی تحقیرآمیز روستاییان را خطاب قرار میدهد؟ به نظر میرسد که هاشمی از مسائلی که در چند ماه اخیر درباره پسرش، مهدی، اتفاق افتاده ناراحت و عصبانی است و در برخی موارد باعث شده که مواضع و سابقه خود را فراموش کند و مطالبی را مطرح کند که با مبانی انقلاب در تعارض جدی است. در ادامه این تعارض را بیشتر تبیین میکنیم.
2. ملاک انقلابی بودن با امام بودن است؟!
در مصاحبه آقای هاشمی نکته مهمی مطرحشده و آن این است که ایشان معیار انقلابی بودن را همراهی هرچه بیشتر با امام ذکر کردهاند؛ یعنی، کسانی که بیشتر با امام بودهاند، بیشتر امام را میشناسند و درنتیجه بیشتر انقلابیاند.
درباره این ادعا دو جواب میتوان مطرح کرد:
جواب اول یک جواب مصداقی و تاریخی است؛ یعنی با استفاده از مصادیق تاریخی میتوان ادعای آقای هاشمی را نقض کرد. بهترین مثالها و نمونهها افرادی هستند که سالها با انقلاب و امام بودند، اما در همان زمان امام به راه امام پشت کردند. مصداق تاریخی معروف در این زمینه، آقای منتظری است که سابقهای بسیار بیشتر از آقای هاشمی داشت و یکی نزدیکترین یاران امام بود که چند سال پس از انقلاب با حضرت امام به مخالفت پرداخت و از قطار یاران انقلابی نظام پیاده شد. در این زمینه مثالهای زیادی وجود دارد که لازم نیست نام همه آنان را ذکر کنیم.
جواب دوم نیز یک جواب مفهومی است. در این بخش نیز باید گفت که لزوماً با امام بودن به معنای شناخت هرچه بیشتر راه امام نیست، زیرا در بسیاری از موارد تفسیرهای شخصی افراد از راه امام آنقدر متفاوت میشود که یقیناً با راه امام واقعی بسیار متفاوت میشود و این اتفاق نیز در سالهای اخیر درباره آقای هاشمی زیاد رخداده است. تفسیرهایی که آقای هاشمی درباره مذاکره با آمریکا، رابطه با غربیها، جام زهر و ... آنقدر متفاوت با راه و بیانات امام است که همه افراد به آن اذعان کردهاند و آنقدر تناقضات زیادی درباره تفسیرهای هاشمی از راه امام وجود دارد که باعث میشود باورپذیری نسبت به دیدگاههای هاشمی بسیار کاهش یابد.
نکته پایانی اینکه اگر فردی قبل از انقلاب در روستایی بوده و الآن در خط انقلاب است، نباید هیچگاه مذمت شود و او را انقلابی ندانیم، زیرا ملاک انقلابی بودن روستایی و شهری بودن نیست و این معیار را بزرگان انقلاب هیچگاه بهعنوان ملاک انقلابی بودن مطرح نکردهاند، بلکه تقریباً برعکس این قضیه صادق است و بسیاری از بزرگان انقلاب، مستضعفان و پابرهنگان از یاران اصلی انقلاب شمردهاند.
از سوی دیگر، معلوم نیست هاشمی رفسنجانی در ماهها و روزهای اخیر از چه موضوعی ناراحت است و به دنبال انتقامگیری از چه کسی است، ولی باید به این مهم اشاره کرد که مسیری که هاشمی در پیشگرفته است، جز نفرت افکار عمومی بهخصوص روستاییان و مردم شهرستان و دور شدن یاران انقلابی سابق از کنار ایشان، هیچ دستاوردی نخواهد داشت و بهاحتمالزیاد، رییسجمهور سابق و اطرافیانش این مسئله را مدنظر قرار میدهند.