رئیس جمهور در نشست خبری امروز در پاسخ به سوالی درباره ممنوع التصویری خاتمی گفت: قبلا هم گفتم که هیچ مصوبهای درخصوص ممنوع التصویری "حضرت آقای خاتمی" وجود نداشته است. اگر مصوبهای هم در این خصوص در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی وجود داشته باشد، غیرقانونی است. این سخنان بیشتر شبیه شوخی است.
انتخابات 7 اسفند به عنوان اولین انتخابات پس از برجام، نتایج غیرقابل پیش بینی زیادی داشت که تا مدتها سوژه تحلیلگران سیاسی و اجتماعی خواهد بود. یکی از این نتایج غیرقابل پیش بینی دوم شدن رئیس مجلس در شهر قم و اختلاف معنادار آرای وی با نفر اول این شهر بود. از این رو با احمد امیرآبادی نماینده اصولگرا و نفر اول انتخابات مجلس در قم به گفتوگو نشستیم:
جناب امیرآبادی پیروزی شما در انتخابات قم را تبریک میگوییم، تحلیل شما از نتیجه انتخابات در قم چیست؟
از زاویههای مختلفی میتوان به انتخابات نگاه کرد. یکی شخصیتها و نامزدهایی که در صحنه بودند و دوم احزاب و جریانها و گروههایی که از این افراد حمایت کردند. سوم هم عملکرد نامزدها در ایام تبلیغات، به خصوص قبل از آن و ایامی که متصل به تبلیغات بود. گفتمانی که گروه ها برای تشویق مردم به رأی دادن انتخاب کردند هم قابل بحث است که در ادامه به آن اشاره میکنم.
این اولین باری بود که مجلسی هم سو با دولت شکل نگرفت. پیش از این مجالسی که شکل میگرفتند عمدتا برخاسته از دولت بودند. این را چه طور ارزیابی میکنید؟
فکر می کنم به عملکرد دولت برمیگردد که عملکرد مناسبی در این سالها نداشته. دولت به مشکلات اساسی مردم توجه نکرده. تمام تخم مرغهای را در سبد برجام گذاشته است. مردم در روزهای اول مذاکرات خوش بین بودند، ولی روز به روز بدبینتر شدهاند. مشکلات مردم در حوزه معیشت و اشتغال و اقتصاد زیاد بوده است. مردم آثار برجام و اقدامات اقتصادی دولت را در زندگیشان لمس نمیکنند.
به خاطر تبلیغاتی که انجام شداگر انتخابات بعد از لوزان برگزار میشد شاید 70 درصد طرفداران دولت رأی میآوردند. ولی اصل توافق که انجام شد مردم متوجه ماجرا شدند. شما به رفتار انتخاباتی مردم در سراسر کشور نگاه کنید. البته حساب تهران جدا است. فکر میکنم دوستان لیست داشتند، اما گفتمان نداشتند و نتوانستند مردم را قانع کنند. تهران به خاطر وضعیت خاصی که دارد معمولا وقتی مشارکت بالا باشد اصلاح طلبان رای می آورند. اما در سراسر کشور اینگونه نیست. به همین جهت طرفداران دولت در این دوره برخلاف همه دورهها اکثریت مجلس را در دست نگرفتند.
درباره تذکر شفاهی که در مجلس و در اعتراض به اعلام نتایج انتخابات دادید توضیح میدهید؟
ما فکر میکنیم در تجمیع نتایج عجله شد. دوستانمان در تهران میگویند وقتی در شعبهای برای مثال نفر اولش عارف بوده، مثل شمردن پول! لیست را اسکناسی شمردهاند! و کل لیست را با هم در نظر گرفتهاند. این نحوه شمارش غلط است. باید دقت بیشتری شود. قطعا آنهایی که از صندوق بیرون میآیند، محترمند. صحنه رقابت است، یکی رأی می آورد، یکی رأی نمی آورد. ولی این جور شمارش باعث شده تا امروز ده نفر اعتراض کنند. از اصولگرایان بذرپاش، زاکانی، ابوترابی، نادران و... اعتراض کردهاند که باید به صورت قانونی به آن رسیدگی شود.
تذکر ما از این باب بود. قم با این که تعداد صندوقهایش یک پنجم تهران است و تعداد کاندیداهایش هم کمتر است، نتایجش دیرتر اعلام شد. دلیل زودتر اعلام شدن تهران و دیرتر اعلام شدن قم محل سوال است و باید به آن پاسخ داده شود.
نتایج انتخابات در قم اتفاق بزرگ و معناداری بود. به نوعی دوم شدن آقای لاریجانی برایشان شکست محسوب میشود، در این باره توضیح میفرمایید؟
عوامل مختلفی باعث این اتفاق شد. من به قبل از انتخابات برمیگردم. نگاه دکتر لاریجانی بیشتر کشوری بود، اما نگاه بنده علاوه بر مسائل کلان، استانی هم بود. من یکشنبه تا چهارشنبه مجلس بودم. تمام کار و فکر و وقتم در مجلس بود.در این چهار سال حتی یک دقیقه تأخیر در صحن نداشتهام. تمام جلسات را حاضر بودهام. حتی یک دقیقه غیبت نداشتم. از چهار ماه مرخصی که میشد در این چهار سال استفاده کنم، فقط دو روز را استفاده کردم. که یکی دیدار آقا رفتم. یک بار هم یک ربع بیرون از صحن بچههای دانش آموزان قم را توجیح کردم که برایم مرخصی رد شده! یک بار هم چهارشنبه برای پیگیری وضعیت زندانیان در عراق رفتم. مرخصیهایم همینها بود. در بحث قانونگذاری و نظارت هیچ کوتاهی نداشتم. بابک زنجانی با نامه ما دستگیر شد. پول غیرقانونی که از کشور خارج می شد 70 میلیون درهم بود. نامهاش را بنده تهیه کردم که توکلی و نادران اصلاحیه زدند. یا همین نامهای که اخیرا برای رئیس جمهور نوشتیم. ما وظیفه قانونگذاری و نظارت ملی را رها نکردیم.
از آن طرف هر چهارشنبه دیدار خانواده شهدا میرفتم بدون اینکه رسانهای شود. پنج شنبه از تمام ادرات سرکشی می کردم و مشکلات مردم را پیگیری میکردم. ساعت 2 تا 4 مجالس ختم استان که بنده را دعوت می کردند حاضر میشدم. واقعا استراحت نمیکردم. عازم روستاها میشدم تا پاسی از شب. این برنامه همیشگی بود که هیچگاه قطع نشد. 150 روستای قم را رفتم. بعضی از روستاییان میگفتند شما اولین کسی هستید که اینجا آمدهاید!
خانواده تان اعتراض نمیکردند؟
13 سالم بود که جبهه رفتم. قبل از سوم ابتدایی چون پدر نداشتم سر کار میرفتم. کنار حرم دستفروشی هم کرده ام. نصف روز را کار می کردم. 16 سالم بود که ازدواج کردم. ضایعه نخاعی بودم و مجبور شدم با سن پایین ازدواج کنم. خانواده همراه من هستند.
شنبه صبح تا ظهر مدیران استان را می خواستم و مشکلات را پیگیری می کردم. بعدازظهر با تشکلها و شنبهها هم با مساجد. در طول این چند سال با 200مسجد ارتباط داشتم. اینکه در کار کلان و مسائل ملی کار کارشناسی بودجه در رسانه و مناظرهها حاضر بودیم برای مردم جالب بود. تاکیدم این بود که نماینده مجلس باید در مسائل کلان و ملی پیگیر باشد، ولی سوای این موضوعات ملی، با مردم هم قطع رابطه نکند.
بعضیها از این جنبه نماینده مجلس باید به مسائل ملی بپردازد را بهانهای برای حضور نیافتن در میان مردم میدانند.
اگر کسی برود در حوزه انتخابیهاش کار کند و این طرف (مسائل کلان) را رها کند، غلط است. باید هر دو کنار هم باشند. خیلی از پیشنهادهای در سطح ملی برگرفته از دیدار با مردم بوده. در شهر قم به دیدار کارگری رفتم که دست و پایش در حادثه کاری قطع شده بود و با 80 هزارتومان بهزیستی و یارانه زندگی میکرد. پرسیدم چرا از بیمه کارگری استفاده نکردی که گفت 12هزار نفر در قم در نوبت بیمه هستند و نوبت به بیمه من نرسید! بعد از آن طرحی در مجلس نوشتیم و پیگیری کردیم و سهمیه بیمه کارگران ساختمانی را برداشتیم. آن دیدار مردمی ختم شد به نوشتن یک قانون ملی. یا پیرزنی آمد و گفت: هشت تا دختر دارم که سه تای آنها نیاز به جهیزیه دارند- جمعه روزی بود- بعد از نماز رقتم دیدم ایشان. پرسیدم درآمدتان از کجاست؟ گفت از یارانه. ببینید پیرزنی در منطقه شیخ آباد قم یک چنین وضعیتی دارد. این ها همه طرف ما قرار گرفتند. من در مجلس با قطع شدن یارانه مخالف بودم، چون خیلی از آدمها مثل همین پیرزن با یارانه زندگی میکنند. اگر این یارانه را نگیرند، گذران زندگی شان از چه راهی باشد؟ باید کجا بروند؟ به چه کسی رو بیندازند؟
نکته بعدی اینکه آقای لاریجانی چون حضورش در قم کمتر بوده، در ایام انتخابات به یکباره حضورش بیشتر شد. تمام ادارات هم به کمکش آمدند و همایشهای زیادی برگزار کردند. مردم اینها را دیدند. بنده که تمام جلسات استان را بلااستثنا شرکت میکردم، در این همایش ها شرکت نکردم. شهردار قم بعد از دهه فجر، جلسه بزرگی برای افتتاح پروژه مونوریل گذاشت، موردی خود این دوستان با آن مخالف بودند! هرچه جلوتر رفتیم، بدبینیها هم بیشتر شد. اینها قبل از انتخابات بود. شورای تأمین استان در ایام انتخابات یک منطقهای را مشخص کرد و اعلام کرد کسی حق ندارد ستاد تبلیغاتی در این محدوده بزند. آقای لاریجانی اما در اینجا ستاد زد. من نامه اعتراضی نوشتم. بعد از سه روز دیدند که نمیتوانند آن را جمع کنند. برای همین مصوبه را عوض کردند! ما نامه نوشتیم که شما زورتان نرسید، اما ما تحریم میکنیم و در اینجا ستاد نمیزنیم. من اگر جای آقای لاریجانی بودم حتما جلوی این رفتارهای ستادم میایستادم.
چه قدر فکر می کنید نوع مدیریت و بازتاب رفتارهای سیاسی شان در مجلس باعث کاهش آرای ایشان شده؟ مثل ماجرای مدیریت برجام.
این موضوع برای آقای لاریجانی هم افزایش رأی داشت، هم کاهش رأی. اصلاح طلبان به جمع حامیان لاریجانی اضافه شدند. اما ریزش رای هم داشت که شما دیدید.
اینکه لاریجانی سرلیست اصلاحطلبان قم شوند عجیب نبود؟
امروز شنیدم که تکذیب کردند.
صرفا گفتند که من مستقل هستم.
استقلال به این معنا نیست که هر کی آمد و از اسم ما استفاده کرد چیزی نگوییم. بالاخره کسی که مستقل است اصولی در انتخابات دارد. اگر سازمان مجاهدین از من حمایت میکرد من نباید چیزی می گفتم؟ در قم بعضیها گفتند میخواهیم با بنایی و لاریجانی لیست بدهیم. گفتم من قبول ندارم. خیلی از کاندیداها گفتند با هم پوستر بزنیم، گفتم نه.
به طرز عجیبی این دوره شام انتخاباتی زیاد دادند! همان نامزدهایی که شام دادند، بعضی شان با لاریجانی پوستر چاپ کردند. همه اینها موثر بود. آقای لاریجانی تلاش کرد بنایی را در جامعه مدرسین قرار دهد و رفتن بنایی و نرفتن ما عاملی بود که مردم نسبت به آن واکنش منفی داشتند.
اگر آقای آشتیبانی انصراف نمیدادند چه تاثیری در نتیجه انتخابات قم داشت؟
وقتی ساعت 5 انصراف ایشان اعلام شد ما شدیم دو نفر؛ بنده و آقای ذوالنور. یک نفر را باید پیدا میکردند. چون کسی نبود مردم یا بنایی را می نوشتند یا لاریجانی، که مردم ترجیح دادند لاریجانی باشد. به نظرم با این انصراف یک جا برای لاریجانی خالی شد.
دلیل انصراف شان چه بود؟
رئیس جامعه مدرسین گفته بودند که به نفع ذوالنور انصراف بدهید.
سایتی نوشته آرای قومیتی ترک زبان باعث شد که شما رأی بیاورید. این نگاه راشیستی از کجا آب می خورد؟
این حرف ها از آرمان های انقلاب دور است. بالاخره انقلاب برای پابرهنه هاست. دوم اینکه جلساتی که با نخبگان داشتم خیلی بیشتر از آقای لاریجانی بوده. هم بین پابرهنهها بودم، هم جلسات مستمر با هنرمندان، مداحان، کارگران و دانشجویان و مهندسین اصناف و اساتید داشتم. من در دانشگاه تدریس دارم مشکلات مردم از دانشگاه تا حاشیه قم یکی است.
برخی ها مشکل مردم را نمیفهمند. واقعا مشکل مردم حجاب است که اخیرا آن را مطرح میکنند؟ مشکل معیشتی و اعتیاد و ازدواج و بیکاری مسأله اصلی است. این حرفها را مردم دوست ندارند. آنها مشکل معیشتی و اقتصادی دارند.
این تحلیل را قبول ندارم. تقریبا در اکثر صندوق های قم اول هستم. یعنی رأی من برای منطقه خاصی نیست؛ از روستاها گرفته تا مناطق محروم قم و مناطق برخوردار رأی اکثریت هستم. تقریبا در همه صندوقها از آقای لاریجانی بالاتر بودم. این نگاه را قبول ندارم.
قهرمانان المپیک و قبولی دانشگاه ها در کنکور اکثرا برای بچه های منطقه محروم قم هستند که کمترین امکانات را هم دارند. در همین منطقه آذر یا نیروگاه اکثر قهرمانان ورزشی و مدال آوران قم حضور دارند. نماز جمعه همه آنجا پر میشود. این طور حرف زدن توهین به مردم است. این نخبگان کشور، این بچه ها، همان مستضعفان هستند. به این مناطق رسیدگی نشده. مقام معظم رهبری در سفر قم اسم بردند که باید به این مناطق سریع رسیدگی شود. اکثر نخبگان ما در آن مراکز هستند .کسی که قهرمان المپیک می شود یا بهترین رشته کنکور و بهترین رتبه و بهترین دانشگاه را قبول می شود، نخبه نیست؟ او بچه همان مناطق محروم است.
آینده مجلس را چه طور می بینید؟ به نظرتان آقای لاریجانی رئیس می ماند؟ کنش سیاسی آقای لاریجانی به چه سمتی می رود؟
فکر میکنم باید مواضع اصولگرایان شفاف باشد. مواضعمان در رابطه با آمریکا و مقاومت و اقتصاد مقاومتی باید مشخص شود. نماینده باید موضعش شفاف باشد. نباید دودوزه بازی کنیم. امیدواریم در مجلس آینده مواضع شفاف و روشن باشد. باید مشخص شود کی انقلابی هست و کی نیست. باید به این سمت و سو برویم. انقلابی یا غیرانقلابی، اصولگرا و اصلاح طلب دیگر با هم قاطی شده است. افراد مواضعشان را شفاف کنند. واقعیت این است که یک سری منتقد دولت هستند و یک سری حامی دولت. با این حال رفتارهای برعکس در مجلس شاهد هستیم، چون شفافیت نیست. واقعا نمی توانم بگویم رئیس مجلس چه کسی میشود.
آرایش فراکسیون و به ویژه فراکسیون اصولگرایان را چطور می بینید؟
فکر می کنم باید اسمش را بگذاریم «من انقلابیام»! باید در قالب ارزش ها و آرمان های انقلاب باشد. عملا باید ثابت کنیم. با حرف نمیشود. نگوییم امام خامنهای و جور دیگری عمل کنیم.
به دنبال فراکسیون دیگری هستید؟
اگر بگویند که شما باید در سوریه جان دهید، میرویم. مثل دوران دفاع مقدس. فکر می کنم باید یک فراکسیون قوی با افرادی که به آرمانها و ارزشها پایبند هستند و هر روز رنگ عوض نمیکنند، تشکیل دهیم. جمع میشویم با هم. حسنش این است که ما شخص پرست نیستیم. بالاخره جمع میشویم.
شما نامزد ریاست مجلس نمی شوید؟
نه.
خبرگان را چه طور ارزیابی می کنید؟آیا آقای هاشمی به آرمانهایش رسید؟
ما قم هستیم. این ها را خوب می شناسیم. درست است که آیت الله مصباح و آیت الله یزدی نتوانستند به خبرگان راه یابند، ولی فکر می کنم 10، 15 تا آیت الله مصباح و یزدی وارد مجلس خبرگان شدند. افرادی مثل آیت الله میرباقری و موسوی و خود آیت الله توکل. آیت الله شاهرودی. خیلی از این بابت نگرانی نداریم.
انتخابات هفتم اسفند را میتوان یک «انتخابات زودهنگام»برای روحانی دانست، او این شانس را داشت تا پیش از خرداد 96، یک بار دیگر خود را در معرض آرای مردم قرار دهد. روحانی در میان منتخبین مردم تهران اول نشد؛ دوم هم نشد! روحانی بعد از آیت الله امامی کاشانی در جایگاه سوم ایستاد. مردی که سه سال پیش و تنها با سیصد هزار رأی بیشتر و کسب 50 بهعلاوهی هفت دهم درصد آرا توانست به عنوان رییس جمهوری اسلامی ایران برگزیده شود، این بار حتی از تکرار همان رکورد ناپلئونی هم در تهران بازماند. انتخابات روز پنجشنبه حاوی پیامهای روشنی برای آقای رییسجمهور بود، شاید به همین خاطر دیروز و در میان خودروسازان گفت: «انتخابات بسیار "معناداری" در ایران انجام شد، آرای مردم صدها جلد کتاب حرف و سخن و رهنمود برای همه ما دارد.»
چه شد؟ چرا روحانی در تهران باخت؟
در خبرگان تهران، آرای آیت الله امامی کاشانی بیشتر از روحانی بود؛ آیت الله دوستداشتنی تهرانیها که در تمام این سالها با خطبههای اخلاقیاش در نماز جمعه شناخته میشود، توانست از آقای رییس جمهور پیشی بگیرد، پیرمرد نه تبلیغات خاصی کرد، نه تریبون آنچنانی در اختیار داشت. مقایسه شود با روحانی، مردی که نه تنها خود مجری انتخابات بود، بلکه از حمایت یک لشگر رسانه و روزنامه و تبلیغاتچی داخلی و خارجی و یک دوجین (!) سلبریتی هم برخوردار بود.
مجموع آرای مأخوذه در انتخابات مجلس خبرگان حوزه انتخابی تهران آمار 524/178/4 نفر شرکت کننده را نشان میدهد، که تنها تعداد 166/238/2 نفر نام حسن روحانی را روی برگه نوشته بودند، و 358/940/1 نفر از مردم تهران نیز اساساً کمترین اعتمادی به او نکرده اند. نباید فراموش کرد ایشان هم در لیست جامعتین، و هم در لیست هاشمی بهصورت مشترک حضور داشت، این یعنی بخشی از جریان اصولگرا نیز به واسطهی تعلقات سنتی به جامعتین، به ایشان هم رأی دادند. این که چه میزان از همین آرا به خاطر حمایت جامعتین، و چه میزان از به خاطر حمایت هاشمی و رسانهها است، میتواند محل مناقشه قرار گیرد، با این همه بررسی برگزیدگان انتخابات در سایر حوزههای انتخاباتی نشان میدهد، اکثریت قاطع نمایندگان مردم در مجلس خبرگان آینده از حمایت جامعتین برخوردار بودند.
جالب اما مقایسهی این آمار با انتخابات ریاست جمهوری 92 است، روحانی در آن سال توانست 58 درصد آرا تهران را به خود اختصاص دهد؛ این در حالی است که آمار و ارقام از کسب تنها 53 درصد آرای تهران در انتخابات اخیر توسط ایشان خبر میدهد، 5 درصد اُفت محبوبیت آن هم در تهران، آن هم برای رییس جمهوری که تنها با 0.7 درصد بیشتر به قدرت رسیده فقط "معنادار" نیست؛ نگران کننده است! آماری که برای مشاورین و تبلغاتچیهای ایشان همانطور که روحانی روز گذشته نیز گفت، از صدها مجلد کتاب و جزوه ارزشمندتر است.
علی القاعده این روزها روحانی می باید بالاترین محبوبیت را در میان مردم داشته باشد، آن همه جار و جنجال، آن همه پروپگاندا برای برجام، آن همه تبلیغات؛ اما نتایج میدانی چیز دیگری را نشان میدهد!
چه شد؟ چرا روحانی در شهرستانها هم باخت؟
گذشته از تمام این حرفها، بررسی گرایشات سیاسی منتخبین مردم در شهرها و حوزههای انتخابی گوناگون در سراسر کشور نیز نشان میدهد، اعتدالگرایان در اقلیت مطلق قرار دارند. آنها تنها توانستهاند 5 درصد کرسیهای مجلس را به خود اختصاص دهند، حتی اگر قرار باشد تعداد منتخبین اصلاحطلب را نیز از سراسر کشور به این آمار اضافه کنیم، باز هم از عدد منتخبین منتقد دولت و اصولگرایان که حدودش نیمی از کرسیها را در اختیار دارند کمتر خواهد شد.
«دکتر روحانی یک هفته قبل از انتخابات 92، سه درصد رأی داشت که با حمایت من به بالای 50 درصد رفت» اکبر هاشمی گفته بود! جمله ای که خاصه این روزها و با توجه به نتایج به دست آمده در انتخابات هفتم اسفند بیشتر از گذشته به چشم می آید. به نظر میرسد حق با هاشمی است! روحانی در بدو رونمایی و در انتخابات 92 به تنهایی نمیتوانست آراء خود را به تعداد انگشتان دست-درصد برساند، اما با حمایت تمامقد دوستان و بزرگترهایش و البته کنارهگیری محمد رضا عارف از رقابتها، توانست قدرت را به دست گیرد.
اگرچه در یک نظام مردم سالار، پیروزی و شکست در انتخابات یک امر طبیعی، سیال و متغیر است و می تواند دلایل و عوامل مختلف و متفاوت داشته باشد، اما از آنجا که در انتخابات 7 اسفند، حذف آیت الله جنتی حالتی نمادین برای دشمنان خارجی و دنباله های داخلی آنان پیدا کرده بود؛ حضور مجددش در مجلس خبرگان به منزله شکست سنگین این پروژه است.
به جرات می توان هدف اصلی و نقطه کانونی «لیست سیاه» و «شبکه تخریب» در انتخابات اخیر مجلس خبرگان را آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان دانست. البته تلاش برای ترور شخصیت «بهشتی ثانی» به دلیل استقامت در برابر جریانات نفوذی چپ و راست، مدت های طولانی است که آغاز شده و سالیان متمادی است که رسانه ها و شبکه های مجازی جریان مهاند در خارج و داخل، پنجه خونین به چهره این شاگرد باسابقه امام (ره) و معتمد رهبری می کشند؛ اما در انتخابات خبرگان اخیر، نوک پیکان سامانه تخریب، دقیقاً «عمار انقلاب» را نشانه رفته بود.
خط تهاجمی که از سالیان پیش علیه آیت الله جنتی سامان داده شده بود، در آستانه انتخابات 7 اسفند تلاش کرد تا با بهره گیری از تمامی شبکه ها و رسانه های در اختیار، انتقام کینه های بدری و خیبری را از دبیر شورای نگهبان بگیرد و به زعم خود، او را به دلیل رد صلاحیت و پالایش جریان نفوذ در مقاطع مختلف، رد صلاحیت مردمی کند!
پدرخوانده های شبکه تخریب، درصدد بودند با غافلگیر کردن افکار عمومی زیر حجم آتشباری سنگین و دفعی،با حذف آیت الله جنتی در انتخابات،جایگاه شورای نگهبان به عنوان یک رکن نظام و نیز تصمیمات قانونی آن را در طی سالیان اخیر با چالش و خدشه مواجهه سازند. آنها در ذهن خود اطمینان حاصل کرده بودند که به دلیل عقبه چندساله ترورشخصیت عمار انقلاب، این هجمه جدید به منزله تیرخلاص خواهد بود و در شرایطی که ماجرای ردصلاحیت ها فضای هیستریک سیاسی ایجاد نموده،سناریو طراحی شده به راحتی قابل اجرا خواهد بود.
زیر این آتش باری بی سابقه رسانه ای و تبلیغاتی که یک سوی آن شبکه های ماهواره ای غربی و سوی دیگر آن شبکه عنکبوتی مجازی در داخل بود، گرچه دو تن دیگر از یاران امام(ره) علی الظاهر حذف شدند، اما آیت الله جنتی با رای قابل ملاحظه ای از مردم استان تهران، مظلوم و مقتدر در فهرست منتخبین مردم باقی ماند تا علاوه بر شکست کلی پروژه «لیست سیاه» در سراسر کشور، سناریو حذف «عمار انقلاب» به مثابه یک نماد برای تضعیف جایگاه شورای نگهبان نیز مضمحل گردد.
اگرچه در یک نظام مردمسالار، پیروزی و شکست در انتخابات یک امر طبیعی، سیال و متغیر است و می تواند دلایل و عوامل مختلف و متفاوت داشته باشد، اما از آنجا که در انتخابات 7 اسفند، حذف آیت الله جنتی حالتی نمادین برای دشمنان خارجی و دنباله های داخلی آنان پیدا کرده بود؛ حضور مجددش در مجلس خبرگان به منزله شکست سنگین این پروژه است. عمار انقلاب خار چشم دشمنان باقی خواهد ماند.
اینک که تعهدات ایران به اتمام رسیده و نوبت اجرای تعهدات غربی ها درباره لغو تحریم هاست، دکتر ظریف می گوید با کری مذاکره میکنم تا برجام را اجرا کنند.
هفتم اسفندماه 1394 چهلم «روز اجرای برجام» بود. روز اجرا، یعنی 27 دیماه، زمانی فرا رسید که ایران تقریبا انجام تمامی تعهدات خود در توافق هسته ای را به پایان رساند. تعداد سانتریفیوژها از حدود 20 هزار به 6 هزار دستگاه کاهش یافت؛ غنی سازی بالای 3.5 درصد متوقف شد؛ 90 درصد اورانیوم غنی شده از کشور خارج شد؛ ذخایر آب سنگین ایران با این وعده نسیه که قرار است توسط آمریکا خریداری شود، به عمان رفت و آنجا انبار شد؛ قلب رآکتور اراک خارج شد و قرار بود نوسازی شود اما خبری از قرارداد نوسازی آن نیست و اگر وضع امروز این تاسیسات را یک مخروبه توصیف کنیم، بیراه نگفته ایم؛ غنی سازی در تاسیسات مستحکم فردو متوقف شد؛ معادن اورانیوم کشور مانند معدن ساغند به تعطیلی کشانده شد؛ دانشمندان و متخصصان هسته ای از سازمان انرژی اتمی تعدیل شدند و بودجه این سازمان کاهش یافت؛ کشور تحت بی سابقه ترین بازرسی های امنیتی قرار گرفت؛ گزارش دروغ ابعاد نظامی احتمالی(PMD) در پرونده بین المللی ایران تثبیت شد... اینها همه صرفا هزینه های مادی سنگینی بودند که دولت یازدهم بابت برجام روی دست کشور گذاشت تا بلکه به قول جناب حجت الاسلام روحانی در بیانیه روز اجرای برجام « طومار تحریم درهم پیچیده شود». شاید بتوان برای اینها عدد و رقمی تعیین کرد و خسارات آن را برآورد نمود، اما هزینه ای که دولت یازدهم از حیثیت ملت ایران بابت برجام پرداخت کرد، آنقدر گزاف است که نه در رقم می گنجد و نه در کلام. اما آیا طومار تحریم ها در هم پیچیده شد؟
علی رغم همه اعتمادی که به آقای دکتر ظریف و تیم مذاکره کننده وجود داشت که هرگز خارج از موضوع هسته ای با آمریکا مذاکره نخواهند کرد، در دوران پسابرجام همیشه این سوال ذهن را آزار می داد که مگر مذاکرات تمام نشده است؟ مگر توافق انجام نشده است؟ این ملاقات های ظریف-کری دیگر برای چیست؟ هرگاه پس از انجام ملاقات آقای دکتر ظریف با کری، آمریکایی ها خبر می دادند که در این دیدار فی المثل درباره سوریه بحث شد، دل انسان به لرزه در می آمد که نکند اینها راست می گویند و هنوز برجام به فرجام نرسیده، آقای ظریف «پروژه دوم»ی را با آمریکایی ها آغاز کرده که درباره آن اذن نداشته و نباید. آقای دکتر ظریف اما در مصاحبه ای که دو روز بعد از انتخابات هفتم اسفند در خبرگزاری ایسنا منتشر شد، پرده از واقعیات این ملاقات های پسابرجامی با وزیر خارجه آمریکا برداشت و هرچند نگرانی ها را درباره پروژه دوم تاحدی برطرف کرد، اما داغ دل منتقدان دلسوز را زنده کرد. اینک که تعهدات ایران به اتمام رسیده و نوبت اجرای تعهدات غربی ها درباره لغو تحریم هاست، دکتر ظریف می گوید با کری مذاکره می کنم تا برجام را اجرا کنند. ظاهرا داستان این دیدار های پسابرجامی ظریف-کری این است که دکتر ظریف با نیت خیر مذاکره با آمریکا برای لغو تحریم ها به اتاق ملاقات می رود و کری، بحث سوریه را مطرح می کند. این جملات آقای ظریف را هم ما و هم آقای رئیس جمهور، بارها باید بخوانیم و در حرف حرف آن تامل کنیم: «آمریکا باید تعدادی تحریم را روی کاغذ لغو میکرد که انجام دادند اما این یک روند است و باید ببینم آنچه در روی کاغذ لغو کردند در عمل هم کمک میکند تحریمها برداشته شود یا خیر. البته این روند مقداری کند بوده است. علت اینکه هنوز با آمریکاییها مذاکره میکنیم از جمله در حاشیه اجلاس مونیخ یا لندن به همین دلیل است. فکر میکنم روند اجرای برجام بد نبوده است اما آنقدر هم که ایجاد اعتماد کند، جدی نبوده است. شاید مقداری از این مساله به خاطر مجموعه تار عنکبوتی تحریمها است که آمریکاییها دور خود تنیدهاند و الان خودشان هم در این تار عنکبوت گیر کردهاند».
2 روز بعد از اظهارات دکتر ظریف یعنی چهار روز بعد از انتخابات هفتم اسفند و چهار روز پس از چهلم روز اجرای برجام، آقای دکتر صالحی نیز به مدد دکتر ظریف آمدند و تقریبا همان گفته های وزیر خارجه دولت یازدهم را تکرار کردند: «غرب در اجرای تعهدات خود بر اساس برجام، تأخیر دارد و هنوز برخی تحریمها برداشته نشده است. تهران به آنچه باید، متعهد است، اما تأخیری در طرف مقابل هست که مسئولیتش هم با خودش است. هیچ مانع مشخصی وجود ندارد اما منظورم اینجا، تاخیرشان در اجرای برخی نقاط به شکل کامل است. تا الان برخی بانکهای بزرگ اروپایی تحریمهایش را به طور کامل پایان نداده است چرا که قبلا تعهد داده که با ایران مراوده تجاری نداشته باشد. ما هنوز منتظر هستیم که وزارت خارجه ایران با اتحادیه اروپا تماس بگیرد و این بحران را حل کند».
آقای صالحی می گویند «هیئت انرژی اتمی مسئول این بخش نیست» و وزارت خارجه را مسئول این بخش می دانند که باید تلفن بزنند و این «بحران» را حل کنند. وزارت خارجه نیز چاره را در ادامه مذاکرات برای راضی کردن آمریکا دیده است و همچنان بر این باور است که با هنر دیپلماسی و کمی لبخند و قدم زدن کنار ساحل رودهای اروپایی می توان آمریکا را قانع کرد به تعهداتش عمل کند. اما بخش های دیگر دولت ظاهرا از این واقعیات عبور کرده اند، بیخیال رفع تحریم های بانکی شده اند و چون دیروز با دروغ بزرگ آلودگی بنزین پتروشیمی ها تولید داخلی را متوقف ساختند، امروز مانند عصر پیشابانک و پیشاپول، آهنگ تهاتر نفت در برابر بنزین با سوئیس را کرده اند. هیچ سرمایه گذار خارجی به واسطه برجام اقدامی برای سرمایه گذاری در ایران نکرده است. وزیر راه و شهرسازی برای جبران این مافات، صرف 27 میلیارد یورو پول از جیب ملت برای خرید هواپیما برای شرکت دولتی و ورشکسته هما را یک سرمایه گذاری خارجی واقعی می خواند. وزیر کشاورزی فاش می کند که شرکت های خارجی که پای میز مذاکره با دولت یازدهم می نشینند، به فکر فروش محصولات خود به ایران هستند، تا بلکه ته مانده های دارایی های آزاد شده ایران در برجام را ببلعند. در بخش دیگری از دولت نیز تصمیم گرفته می شود که کاهش قیمت نفت، از طریق استقراض خارجی جبران شود و کشور زیر یک بار بدهی سنگین و بحرانی خانمان برانداز برود تا فتح الفتوح برجام جبران شود. اما چرا این اتفاق افتاد؟ چرا برجام به اینجا رسید؟
راقم این سطور به هیچ وجه نه دولت و نه تیم مذاکره کننده را خیانت کار نمی داند. حضرت امام(ره) تعبیری درباره یک جریان سیاسی در اوایل انقلاب داشتند با این مضمون که اینها خیانتکار نیستند، خیال باطلشان این است که راه درست را می روند. درباره دولت و تیم مذاکره کننده نیز که حقا و انصافا دو سال شبانه روز زحمت کشیدند و عرق ریختند، باید گفت ریشه هزینه های سنگین امروز برجام، در وهله نخست به مبانی غلط و دانش ناقص این عزیزان در حوزه سیاست خارجی باز می گردد. تصور اشتباه این عزیزان این بود که آمریکا دشمن نیست. آمریکا را اتم مصادیق استکبار که دنبال غارت ایران است نمی دانستند، واشنگتن را کدخدایی می دیدند که می توان با آن وارد یک بازی برد-برد شد. آقای روحانی هنوز هم می گوید «در مذاکرات هسته ای بنا به دلایلی از ابتدا خوشبین بودم» و این گفته در شرایط امروز که کلیدی ترین عناصر تیم مذاکره کننده از «بحران رفع تحریم ها» می گویند، خطرناک تر از خود خوش بینی است، چرا که علامت سیر در تخیلات و چشم بستن بر واقعیات است، علامت این است که اگر کشور این همه هزینه داد تا شاید کسانی از خواب غفلت بیدار شوند، این کسان تمایل دارند خود را همچنان به خواب بزنند.
دومین خطای بزرگ دولت یازدهم درباره برجام، اشتباهات تاکتیکی مهلک در حین مذاکرات یعنی بهره نبردن از علم و هنر دیپلماسی بود. وقتی رئیس جمهور کشوری که به مذاکره با دشمن برای رفع تحریم ها می رود، اعلام کند که خزانه خالی است، آب خوردن مردم را هم به برجام پیوند زند، و وقتی وزیر خارجه و رئیس تیم مذاکره کننده بگوید طرف مذاکره می تواند ظرف 10 دقیقه با یک بمب تمام تاسیسات دفاعی ما را نابود کند، کاملا روشن است که در حین مذاکرات چه خواهد گذشت و متن این قرارداد چگونه تنظیم خواهد شد. پرتاب خودکار و خنده و خشم و قدم زدن و نشستن و برخاستن ها دیگر چاشنی کار است.
سومین و بلکه مهم ترین خطای دولت یازدهم، قانون شکنی و عدم توجه به خطوط قرمز ترسیم شده رهبر انقلاب برای مذاکرات و بعد از آن، سرپیچی از دستورات رهبر انقلاب برای اجرای برجام بود. مگر رهبر انقلاب نفرمودند برای رفع تحریم ها تضمین قوی و کتبی بگیرید که بگویند تحریم ها به کلی برداشته شده است؟ مگر دستور حضرت آقا این نبود که قبل از انعقاد قرارداد نوسازی رآکتور اراک، قلب رآکتور نباید خارج شود؟ مگر نفرمودند اجرای تعهدات باید گام به گام و متناظر باشد و اینطور نباشد که ایران تعهدات خود را انجام دهد سپس نوبت آنها برسد؟ مگر نفرمودند ...دولت یازدهم که وارد مذاکره با آمریکا شده بود، اگر به جای اعتماد و خوش بینی مفرط به طرف مقابل، دستورات تاکتیکی و دیپلماتیک رهبر انقلاب را مراعات می کرد، امروز آقای دکتر محمد جواد ظریف و آقای دکتر علی اکبر صالحی از «بحران لغو تحریم ها» و «انتظار برای عملی شدن تعهدات روی کاغذ» سخن نمی گفتند و آقای زنگنه دنبال تجارت کالا به کالا نبود. و صد البته باید گفت در این باره تنها دولت مقصر نیست، کمیته نظارت بر برجام نیز که خوش دارند نامشان پنهان بماند، قطعا مسئولند و باید پاسخگو باشند.
برخلاف آقای روحانی که از ابتدا به مذاکرات خوش بین بودند، برای آنها که نظام بین الملل را و آمریکا را خوب می شناختند، سرنوشت امروز توافق هسته ای مثل روز روشن بود؛ به مذاکرات خوش بین نبودند. به هر صورت برجام تمام شد. صنعت هسته ای کشور سال ها بلکه دهه ها به عقب رانده و محدود شد. اما باور قلبی ما این است که اگر دولتمردان حاضر و همه نخبگان فکری و ابزاری که آن را در این جهت هدایت و حمایت کردند، از این فاجعه پند گرفته باشند، از ملت عذرخواهی کنند و به جای ول خرجی پا پول قرضی در فرنگ، به فکر سامان دادن اوضاع داخل و مقاوم سازی اقتصاد برای ناامید کردن دشمن باشند، می توان گفت این هزینه گزاف و این تجربه، ارزشش را داشته است. اما دریغ...
