سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
وصیت شهدا
وصیت شهدا
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز :56
  • بازدید دیروز :76
  • کل بازدید :332423
  • تعداد کل یاد داشت ها : 546
  • آخرین بازدید : 04/4/6    ساعت : 8:12 ص
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
تدبر در قرآن
آیه قرآن
کاربردی

با گذشت 36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی روزهایی را پشت سر می‌گذاریم که بسیاری از کسانی که برای جمهوری اسلامی و حفظ این انقلاب زحمت‌ها کشیدند در بین ما نیستند، نه اینکه نباشند هستند و از نزدیک شاهد اعمال ما می‌باشند اما ما حضورشان را لمس نمی‌کنیم.

 

با مرور کوتاهی بر تاریخ نظام جمهوری اسلامی خواهیم دید که این نظام با شکل گیری انقلاب و حضور همیشه در صحنه مردم حقانیت خود را به اثبات رسانده است. از آنجا که مردم شاه را بیرون کردند تا تسخیر لانه جاسوسی، جنگ تحمیلی، حماسه 9 دی و امروز نیز مبارزه در جبهه جنگ نرم؛ در همه این عرصهها قطعا قشری نخبه به عنوان آتش زیر خاکستر  و روشن کننده همه این جریان‌‌های ارزشمند وجود داشته که نمیتوان منکر آن شد. جنبشی که همواره می‌توان نفسانیت پاک آن را در همه اعصار حس کرد جنبشی به نام جنبش دانشجویی...

 

 

 

در زمان حکومت پهلوی دانشجویان بودند که پیام امام را میگرفتند و تحلیل می کردند و بر اساس آن موجب شکل گیری انقلاب شدند. در خصوص تسخیر لانه جاسوسی دانشجویان بودند که با بصیرت و آگاهی و روحیه آزادی خواهی شان سرزمین دشمن را فتح کردند. جنگ تحمیلی که خود نیز شاهد حضور پررنگ دانشجویانی بود که سنگر درس را برای حفظ جبهه اسلام رها کردند و جنگیدند و به شهادت رسیدند و شهید سید محمدحسین علم الهدی نیز یکی از همین دانشجویان بود که هم در تسخیر لانه جاسوسی و هم در جنگ تحمیلی حضور خود را لازم دانست و از خون خود گذشت هر چند می‌‌دانیم که هیچ‌گاه پهلوانان نمی‌میرند...

 

امروز که سالروز شهادت شهید سیدمحمدحسین علم الهدی است لازم دانستیم تا با مروری بر زندگی این شهید یادآور نقش مهم دانشجویان در عرصههای مختلف شویم.

 

سید محمد حسین علم الهدی در هشتم مهر 1337، در یک خانواده روحانی در اهواز به دنیا آمد. پدرش مجاهد مرحوم آیت‌الله سید مرتضی علم‌الهدی بود. شور انقلابی و مذهبی وی سبب شد تا از 14 سالگی پا به عرصه ی فعالیت های سیاسی بگذارد.

 

وی در همان اوان مبارزه با استبداد محمدرضاشاهی را آغاز کرد.  وی در سن نوجوانی در روز عاشورا یکی از مؤثرترین عناصر تشکیل دهنده راهپیمایی این روز بود که پس از راهپیمایی حسین دستگیر و روانه زندان می‌شود. وی که کوچکترین زندانی سیاسی است ماهها شکنجه می‌شود، اما هیچ سخنی نمی‌گوید، پس از آزادی از زندان با تشکیل انجمن اسلامی و جلسه سخنرانی جوانان سردرگم را به اسلام و مکتب دعوت می‌کند.

 

 

 

 

حسین در رشته تاریخ دانشگاه مشهد ثبت نام می‌کند و از همان اول با حوزه علمیه مشهد تماس نزدیک برقرار می‌کند و با روحانیون مبارزی چون حجت الاسلام خامنه‌ای، حجت الاسلام طبسی، حجت الاسلام هاشمی نژاد آشنا می‌شود.

 

نفوذ کلامی حسین به گونه‌ای بود که استادان چپی و شاهنشاهی در هر کلاسی که حسین شرکت می‌کرد، نمی‌رفتند.

 

وی با نصب اعلامیه‌ها و رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی را ایفا کرد و در کنار دانشجویان برنامه‌ها را به روحانیون، بازاریان و دانش‌آموزان نیز اطلاع می‌داد. از جمله کارهای دیگر وی آتش زدن گارد دانشگاه مشهد و آتش زدن چندین سینما و مشروب‌فروشی بود.

 

حسین علم‌الهدی اکثر روزها را روزه می‌گرفت و در بسیاری از شبها برای مناجات به حرم مطهر حضرت امام رضا(ع) می‌رفت.

 

در زمانی که رژیم طاغوت مردم مسلمان ایران را به گلوله می‌بست، حسین شهید همراه با چند تن از همفکرانش در اهواز هسته مرکزی سازمان موحدین را تشکیل داد و در این هنگام بود که حسین از قبل به سلاح ایمان مجهز بود به اسلحه گرم نیز مجهز شد.

 

اولین عملیات وی شرکت در ترور و اعدام پل گریم مزدور و مستشار آمریکایی بود که با اعدام وی اعتصاب شرکت نفت که به فرمان امام انجام شده بود سر زبانها افتاد و پس از این عمل بود که همه عناصر خائن به ملت و انقلاب از ترس جان خود فرار را بر قرار ترجیح دادند.

 

برای حسین مبارزه در شهر بخصوص معنی نداشت و وی با مشاهده جنایات رژیم سابق به فکر ترور شمس تبریزی فرماندار نظامی معدوم در اهواز می‌افتد و شبی به خانه وی حمله می‌کند که مزدوران محافظ خانه وی متوجه می‌شوند و پس از ساعتها تلاش وی را دستگیر می‌کنند و به شدت شکنجه می‌کند. در دادگاه نظامی وی را محکوم به اعدام می‌کنند و تنها از حسین می‌خواهند که رفیق خود را معرفی کند ولی وی ضمن انکار حمل بمب هیچ سخنی نمی‌گوید. در زندان نیز به زندانیان روحیه می‌دهد. وی همیشه به مکتب می‌اندیشید و موضعش در برخورد با گروه های چپ و منحرف تنها برخورد هدایتگرانه بود نه صمیمیت.

 

حسین طرح مبتکرانه جالبی برای فرار زندانیان سیاسی از اهواز کشید که بر اثر اوج‌گیری مبارزات، رژیم مجبور به آزادی آنان شد.

 

شهید علم الهدی که از نظر مأموران جلاد اهواز فردی شناخته شده بود، برای ادامه مبارزه و به منظور استقبال امام به تهران آمد و در کنار برادران دیگر سازمان موحدین فعالیت کرد و یکی از محافظان مسلح مخصوص امام شد.

 

سپس وارد کمیته مرکز شد و چندماهی بعنوان عضو شورای فرماندهی کمیته مرکزی فعالیت کرد و نیز مدتی بعنوان سرپرست کمیته انقلاب اهواز خدمت کرد. در این روزها نیز حسین با تلاشی بسیار گسترده فعالیت می‌کرد بطوریکه بسیاری از شبها فقط 2 ساعت استراحت می‌کرد.

 

حسین در کنار کارهای نظامی فعالیت های فرهنگی نیز داشت و به تشکیل کلاسهایی در زمینه تدریس تاریخ اسلام و سخنرانی‌های مختلف اهتمام ورزید.

 

شهید علم الهدی پس از پیروزی انقلاب با تلاش های شبانه روزی بسیار و با مراجعه به روستاهای مرزی ایران و عراق از اسلحه‌ها و فشنگ‌ها و دینارهای عراقی و پودر و روغن و... و نیز اسناد و مدارکی دال بر دخالت عراق در ایران با توضیحاتی که به خبرنگاران داد گفت : اینها آغازی است برای دخالت وسیع عراق در ایران ولی آن موقع هیچ توجهی به این مسأله نشد.

 

 

 

 

تسخیر لانه نیرنگ و خیانت هر چند برای دانشجویان فدایی رهبری بدون دردسر خاصی رقم خورد اما این دانشجویان وفادار انقلاب با آغاز جنگ تحمیلی جان خود را در دست گرفتند و بار دیگر گام در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل گذاشتند که یکی از این دانشجویان شهید علم الهدی بود که لانه جاسوسی را  به همراه دیگر دوستانش فتح کرد.

 

حسین که خود را در برابر خون شهدا و خدای شهدا مسئول می‌دید، در همین زمان کنسولگری عراق در خونین شهر را به آتش کشید.

 

شهید علم الهدی همچنین پس از چند برخورد نزدیک و ملاقات و مشورت در حل مشکلات خوزستان و طرح راه حلها دریافت که مدتی تنها یک انسان زیرک و فرصت‌طلب است و قصد هیچگونه خدمت به مردم و انقلاب را ندارد.

 

شهید حسین علم‌الهدی در موقع مطرح ساختن پیش نویس قانون اساسی در مجلس خبرگان، با کمک یکی از برادران طرح ولایت فقیه را تنظیم کرد و به نماینده اهواز در مجلس خبرگان داد. ضمناً با فرمان امام برای نهضت سوادآموزی مدیریت آن را بعهده گرفت.

 

سخنرانی‌های وی از رادیو اهواز پخش می‌شد و شنوندگان زیادی داشت و بسیاری از شبها تا صبح در اتاق کوچک و محقرش تحقیق و مطالعه می‌کرد و حسین تنها در تابستان به چندین شاگرد پسر و دختر نهج‌البلاغه و درس تاریخ می‌داد.

 

 

 

 

در آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بعنوان مسئول روزانه صدها نفر را با نظم دقیق و کامل تقسیم و اعزام می‌کرد و با این مشغله زیاد روزی یک ساعت به رادیو اهواز رفته و برنامه‌ای پیرامون غزوات پیغمبر اجرا می‌کرد و با کلام آتشین و زیبای خود عامل تشویق سربازان و پاسداران و مردم برای مقاومت علیه کفر بود و در شبیخون‌های شبانه با کمک برادران دیگر نقش فعال داشت. و در مقابل اصرار برادران که حسین تو باید در اهواز بمانی گفت : تنها حرف نمی‌شود باید در عمل بود و می‌گفت باید به هویزه بروم و بعد از گذشت کمتر از یک ماه که بعنوان فرمانده سپاه هویزه بود زبانزد عشایر شده بود و در دیداری با امام با وجودی که حسین زحمت زیادی برای آوردن عشایر به حضور امام کشیده بود و نیز قطعنامه را خود تهیه کرده بود ولی در صفحه تلویزیون ظاهر شد و گفته بود ترسیدم که شیطان بر من چیره شود و نیت من خالصانه برای خدا نباشد سرانجام در برنامه حمله روز اربعین حسین که فرماندهی چندین تن از برادران پاسدار را بعهده داشت بعنوان گروه پیشتاز و پیاده ارتش به جنگ با کفار می‌پردازد که در محاصره چندین تانک دشمن قرار می‌گیرد و پس از ساعاتی مبارزه با دشمن بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی یکی یکی برادران به شهادت می‌رسند که آخرین آنها شهید حسین علم‌الهدی بود که چندین تانک را به تنهایی منهدم کرد و سپس با فریاد الله اکبر در حالیکه قرآن در دست داشت شهید می‌شود.عراقی‏ها با تانک از روی اجساد مطهر شهدای هویزه گذشتند، طوری که هیچ اثری از شهدا نماند. بعدها جنازه‏ها به سختی شناسایی شدند. حسین را از قرآنی که در کنارش بود شناختند. قرآنی با امضای امام خمینی(ره) و آیت‏ الله خامنه‏ ای. اجساد پاک این عزیزان همچنان برجای ماند. اما بطور یقین امام زمان (عج) بر اجساد پاکشان نماز خواهد خواند.





      

آفتاب کدامین لکه سیاه را سفید کند در حالیکه خود آن لکه سیاه از عملکردی که موجب سیاه شدنش شده است، ابراز ندامت هم نمی‌کند؟

 

به گزارش گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»، حجت‌الاسلام حسن روحانی رییس جمهور کشورمان طی سفر استانی خود که چهارشنبه گذشته و برابر با اول ماه ربیع الاول و 3 دی ماه 1393 به خراسان جنوبی صورت گرفت، در جمع پرشور مردم بیرجند در ورزشگاه آزادی این شهر اظهار داشت: ما همه به قانون اساسی، رهبری، وحدت و انسجاممان پایبندیم از این رو مسائل جزیی این جناح و آن جناح، راست و چپ، این سمت و آن سمت، این مذهب و آن مذهب و این دین و آن دین را کنار بگذاریم زیرا افتخار همه‌مان این است که مسلمان و ایرانی هستیم.


 
رئیس جمهور گفت: یک کسی، یک گروهی و یک فردی 3 سال پیش، ‌4 سال پیش، 5 سال پیش، 10 سال پیش، ‌15 سال پیش؛ این قدر لکه‌های سیاه را نگه نداریم؛ خود آفتاب لکه سیاه را سفید می‌کند بگذارید آفتاب تابان ایران زمین و آفتاب اسلام و آفتاب برادری و اخوت اگر لکه سیاهی بر روی پیراهن سفید اسلام و ایران است آن را بزداید و مرتب به آن لکه سیاه اشاره نکنیم بلکه به سفیدی دل پاک این ملت افتخار کنیم. (
متن کامل سخنرانی)


شاید برخلاف ادعای برخی افراد که عقیده دارند جرمی اتفاق نیفتاده اشتباه است اما در سال 88 و پس از برگزار شدن انتخابات پرشور ریاست جمهوری، افرادی با استفاده از ناآگاهی برخی، موجبات چالش‌هایی در جامعه شده و خساراتی به کشور در بعد داخلی و خارجی زدند.


میرحسین موسوی و مهدی کروبی با عدم پذیرش نتیجه انتخابات تنش‌ها، ناآرامی‌هایی را در سطح کشور بوجود آوردند که موجبات فضاسازی و ایجاد خسارت را برای دشمن در داخل فراهم ساخت.


خساراتی که علاوه بر شدت بخشیدن به تحریمهای نا‌عادلانه غرب موجبات سوء استفاده افراد سود جویی مانند شیرین عبادی‌ها و نوری زاد‌ها و سایتهای اپوزسیون مانند روزآنلاین و جرس و کلمه را در پی داشت و البته بی‌بی سی و صدای آمریکا و خبرگزاری‌های رژیم صهیونیستی است هم بهره‌های زیادی از آن بردند.

 

چه کسی فراموش کرده است که پس از پایان رای گیری و اعلام نتایج انتخابات، موسوی با اعلام «تقلب» در انتخابات از طرفداران خود خواست تا به نشانه اعتراض در خیابان‌ها حضور پیدا کنند؟


چه کسی فراموش کرد که مهدی کروبی هم پس از آن متعاقبا از طرفداران خود خواست تا در حمایت از ادعای موسوی، در خیابان‌ها حضور پیدا کرده و به اعتراض بپردازند؟


چه کسی حوادث عاشورای 88 را فراموش می‌کند؟


این حرکت‌های زننده هنجار شکنانه تا جایی پیش رفت که شاهد سر دادن شعارهای ضدانقلابی و به آتش کشیده شدن ایستگاه‌های صلواتی و پرچم امام حسین (ع) و اهانت کردن به ساحت مقدس سید الشهدا (ع) در عاشورای 88 بودیم.


در حالیکه پس از آن میرحسین موسوی در آخرین بیانیه خود با تأیید عملکرد هتاکان، حضور این هتاکان به دعوت بی‌بی‌سی، سی ان ان، صدای آمریکا و رسانه‌های معاند جمهوری اسلامی را خودجوش خواند و این هتاکان را خداجو نامید.

 

کدامین آفتاب قادر به برطرف کردن لکه‌ای است که حرمت شکنان عاشورای حسینی را خدا جو نامید؟


چه کسی فراموش می‌کند برخی بقایای فرقه موسوی با شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «یا حسین میرحسین» در حالی که دست‌های خود را بالای سر گرفته و به هم می‌زدند، تکرار می‌کردند.


چه کسی فراموش می‌کند این افراد که به چوب، چماق و سنگ مسلح بودند، پس از هر درگیری با نیروهای انتظامی و متفرق شدن، به خیابان‌های فرعی هجوم آورده و با تخریب اموال عمومی به‌ویژه شکستن شیشه‌ها قصد داشتند، به زور وارد منازل مردم شوند که در برخی موارد به‌دنبال مقاومت صاحبان منازل، اغتشاشگران آنان را مضروب و به منازل نیز خساراتی وارد کردند.


هرچند که فتنه 88 از آشوب ‌و فتنه 18 تیر 78 سرچشمه گرفت اما موضوع فتنه و اغتشاشات سال 88 فقط معطوف به این سال نشد و دامنه تاثیرات آن پس از 5 سال هنوز جامعه ایران را در بر دارد.


در این بین گروهی هم با استفاده از این روزهای سیاه برای خود سفره پهن کردند و با شدت گرفتن تخریب‌ها علیه نظام در عرصه بین الملل به حیف و میل نفت و گاز و سرمایه‌های این کشور پرداختند. پولهای ایران در بانکهای خارجی بلوکه شد و هزینه‌های سنگینی برای دور زدن تحریم‌ها پرداخت شده است.


گروهی افراد با استفاده از اطلاعاتی غلط جامعه‌ای را به آشوب کشاندند و خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های غربی ایجاد کردند و وضعیت کشور را به حالت بحرانی کشاندند.


گروهی که با استفاده از اطلاعاتی غلط در رابطه با تقلب در انتخابات سال 88 موجبات فشارهای امروز به اقتصاد کشور را فراهم ساختند و مردم ما نتایج آن را باید بعد از 5 سال و با گرانی‌های امروز تجربه کنند.


شاید که آفتاب قابلیت زدودن لکه را داشته باشد اما آیا هر لکه‌ای به راحتی با تابش آفتاب از میان خواهد رفت و این گروهی که امروز برخی افراد خواستار محو اشتباهاتشان هستند همان‌هایی هستند که بازتاب عملکردشان هنوز که هنوز متوجه این مردم است.


و اکنون پس از گذشت بیش از 5 سال از فتنه 88، در آستانه بزرگداشت حماسه 9 دی ماه، چه کسی و کسانی و البته چگونه این ظلم‌ها را فراموش کنند و این لکه‌های سیاه را چگونه سفید کنند؟

 

باید در همین جا گفت توبه یکی از امتیازاتی است که خداوند متعال به بندگاناش توفیق آن را می‌دهد. هر انسانی گناه می‌کند و معصوم نیست و شیطان و نفس اماره دو دشمنی هستند که انسان را آنی به خود نمی‌گذارند و به انحراف می‌کشانند و به گناه وادار می‌کنند. روح قوی و نیروی کامل می‌خواهد که انسان گناه نکرده و از آن خودداری کند و اگر گناهی از سوی او رخ داد سریعا توبه کند و این مساله بسیار مهم اسلامی و شرعی است.

 

هرچند که غاطبه عمومی مردم بر این باورند که سران فتنه گناه بزرگی کردند و چنانچه آن موقع جلوی آن مسائل فتنه گرفته نمی‌شد و تدبیر حکیمانه مقام معظم رهبری جلوی قضیه را نگرفته بود معلوم نبود کشور به کجا منتهی می‌شد و ممکن بود دو دستگی و اختلاف و جنگ و نزاع و حتی اسلحه به دست افرادی داده شود و دشمنان بیرونی هم که آماده حمایت از طرفداران خودشان بودند و جنگ داخلی اتفاق می‌افتاد.

 

اما بساط فتنه 88 با تدبیر حکیمانه مقام معظم رهبری برچیده شد هرچند که گناه فتنه گناه بزرگی بود اما حداقل اقدام ممکن این بود که می‌توانستند عذر خواهی کنند و می‌توانستند اظهار پشیمانی کنند درحالیکه این‌ها حتی اظهار ندامت و پشیمانی نکردند و هنوز هم بر موضع خود هستند لذا باز هم باید پرسید آفتاب کدامین لکه سیاه را سفید کند در حالیکه خود آن لکه سیاه از عملکردی که موجب سیاه شدنش شده است، ابراز ندامت هم نمی‌کند؟





      

روز گذشته سایت کلمه وابسته به جریان سبز پیامی از سوی میرحسین موسوی منتشر کرد. پس از آنکه صحت این پیام مورد تردید قرار گرفت اردشیر امیرارجمند، مشاور موسوی در مصاحبه با رادیو فردا ارسال این پیام را تایید کرد.

 

به گزارش خبرنگار گروه سیاسی «خبرگزاری دانشجو»؛ روز گذشته سایت کلمه وابسته به جریان سبز پیامی از سوی میرحسین موسوی منتشر کرد. پس از آنکه صحت این پیام مورد تردید قرار گرفت اردشیر امیرارجمند، مشاور موسوی در مصاحبه با رادیو فردا ارسال این پیام را تایید کرد.

 

 

پس از تایید ارسال این پیام از سوی موسوی، اولین نکته‌ای که ذهن ما را درگیر کرد نه محتوای آن بلکه ذات ارسال پیام توسط موسوی از حصر بود!

 

 

با توجه به آن فضایی که فرزندان موسوی و اطرافیان او از شرایطش تصویر کرده بودند، حتماً می‌بایست شرایط بسیار بسته‌تر از آن باشد که موسوی بتواند به خارج از محل نگهداری پیغامی ارسال کند.

 

به واقع این چه حصری است که زندانی آن می‌تواند آزادانه با رسانه‌های ضد انقلاب ارتباط گرفته و نظام را تهدید به افشای حقایق سرچشمه‌های فساد عظیم کند؟

 

 

اگر بخواهیم تلاشی جهت بر طرف کردن این تناقض به خود کنیم یا باید مطمئن شویم نظام موسوی را رفع حصر کرده یا باید بپذیریم‌ آن تصویری که از شرایط حصر داشتیم اشتباه بوده است.

 

با توجه به اینکه هیچ گونه خبری در خصوص رفع حصر از سوی نظام صادر نشده باید به سراغ گزینه دوم رفت و در تصورات ذهنی خود از شرایط حصر شک کنیم و همین که بپذیریم در این مورد اشتباه کرده‌ایم در واقع موسوی را از حصر خارج کرده و به شرایطی غیر از آن برده‌ایم که ویژگی‌های آن قابل بررسی است.

 

با فرض تایید صحت ارسال پیام موسوی می‌توان دریافت شرایط نگهداری موسوی و همسرش احتمالاً به واقع اینقدر که از آن با عنوان «حصر» یاد می‌شود بسته نبوده و نیست.

 

البته این اولین و تنها موردی نیست که ما بوسیله آن این استنتاج را کرده‌ایم بلکه پیش‌تر نیز مواردی همچون حضور رهنورد در بانک جهت انجام امور مالی، عمل چشم موسوی، تسهیل در ملاقات با خانواده، دسترسی به اخبار از طریق روزنامه و رسانه ملی، انجام تست‌های آزمایشگاهی بروی قلب موسوی در یکی از بهترین بیمارستان‌های تهران مطرح شده بود که آنان را می‌توان در این راستا تحلیل کرد.

 

 

به نظر می‌رسد شرایط حقیقی که در خصوص موسوی و همسرش وجود دارد یک وضعیت بینابینی است که نه می‌توان آنان را زندانی نامید و نه می‌توان از آنان با عنوان آزاد یاد کرد.

 

آنچه به واقعیت نزدیک‌تر است اعمال مجموعه‌ای از محدودیت‌هاست که مانع از ادامه تندروی‌ها شده که به نفع خود محدود شدگان است چرا که مانع از سنگین شدن جرائم‌شان شده و از طرف دیگر با مراقبت نظام موجب جلوگیری از توطئه دشمن جهت ترور آنان شده است.

 

جرم واقعی این افراد این است که ابتدا با حکومت اسلامی پیمان بستند و سپس آن را شکسته‌ و با نظام قانونی مستقر مخالفت کرده‌اند لذا این مسئله مصداق "بغی" و حکم آن "اعدام" است.

 

بر اساس ماده 508 قانون مجازات اسلامی، اقدام این افراد موجب برهم خوردن امنیت و نظم کشور شده که این رفتار بر اساس ماده 286 افساد فی‌الارض بوده و حکم آن اعدام است.

 

لذا اگر قرار باشد دادگاهی تشکیل شود و در این مورد حکم صادر کند به احتمال بسیار زیاد همان اعدام است.

 

از این رو نظام با رأفت هزینه‌های اعمال محدودیت در حق سران فتنه را پذیرفته و مانع از وخیم‌ شدن شرایط آنان شده است و با دور کردن آنان از عرصه عمومی از میزان مطالبات جهت دادگاهی و اعدام شدن این افراد کاسته است.

 

در بالا سعی شد وضعیت حقیقی سران فتنه از نگاهی واقع بینانه مورد بررسی قرار گیرد. با توجه به آنچه بیان شد خود نقش افرادی چون علی مطهری که کاسه داغ‌تر از آش شده و به دنبال رفع حصر و تعیین تکلیف سران فتنه‌ هستند را تحلیل کنید.





      

رهبر معظم انقلاب در این دیدارها با حوصله‌ی تمام صحبت‌های دانشجویان را استماع کرده و با نهایت ظرافت پاسخ‌ها آنان را می‌دهند. این پاسخ‌ها به طور عموم به قدری صریح بیان می‌شوند که شان و منزلت "شاخص" گونه به خود گرفته و تبدیل به "ادبیات" شده و در فضای سیاسی کشور ماندگار می‌شوند.

هرساله دانشجویان در ماه مبارک رمضان به دیدار رهبر خود رفته و با فضایی که معظم له برای آنان فراهم می‌کنند به مطرح مباحثی در خصوص مسائل کشور با ایشان می‌پردازند.

 

با توجه به فضای آزادی که در اختیار دانشجویان قرار می‌گیرد و با توجه به محافظه‌ و ملاحظه کار نبودن دانشجویان، عموماً بحث‌های صریح و دقیقی با مقام معظم رهبری در میان گذاشته می‌شود.

 

رهبر معظم انقلاب در این دیدارها با حوصله‌ی تمام صحبت‌های دانشجویان را استماع کرده و با نهایت ظرافت پاسخ‌ها آنان را می‌دهد که عموماً این پاسخ‌ها به قدری صریح بیان می‌شوند که شان و منزلت "شاخص" گونه به خود می‌گیرند و تبدیل به "ادبیات" شده و در فضای سیاسی کشور ماندگار می‌شوند.

 

لازم به ذکر است در هیچ کدام از دیدارهای مقام معظم رهبری این حجم از مطالب دارای اهمیت بسیار بالا توسط ایشان بیان نمی‌شود لذا این مسئله نشان می‌دهد که رهبر معظم انقلاب نظر بسیار ویژه‌ای بر دانشجو و جریان‌های دانشجویی دارند که این سطح از مطالب را با این حجم با آنان در میان می‌گذارند.

 

آن چه در ادامه خواهد آمد در حقیقت تلاشی است برای بازخوانی شاخص‌هایی که در دیدار دانشجویان با رهبر معظم انقلاب در ده سال اخیر تولید شده است.

 

سال 93

 

1- احیای عقلانیت صحیح

یکى از مهم‌‌ترین خدمات انقلاب اسلامى، احیاى عقلانیت صحیح در کشور بود. اینکه شما جوان دانشجو مى‌‌آیید مسائل منطقه را تحلیل می‌کنید، با نگاه موشکافانه مسائل را مى‌‌بینید، دشمن را معرفى می‌کنید، حوادث منطقه را تحلیل می‌کنید و مى‌‌ایستید، این نشان دهنده‌‌ى حیات عقلانى یک کشور است؛ این را انقلاب به ما داد.

 

2- مذموم نبودن رقابت گفتمانی

در محیط دانشجویى، رقابت گفتمانى چیز خوبى است، در صورتیکه با تحمل مخالف همراه باشد. از وجود مخالف نه باید انسان تعجب بکند، نه باید انسان خشمگین بشود، نه باید انسان بیمناک بشود؛ هیچ‌‌کدام از این سه حالت در قبال مخالف، قابل قبول نیست.


سال 92

 

3- اصلی و فرعی کردن مسائل

اگر چنانچه مسائل سال 88 را مطرح می‌کنید، مسئله‌ى اصلى و عمده را در این قضایا مورد نظر و در مدّ نگاهتان قرار دهید؛ آن مسئله‌ى اصلى این است که یک جماعتى در مقابل جریان قانونى کشور، به شکل غیر قانونى و به شکل غیر نجیبانه ایستادگى کردند و به کشور لطمه و ضربه وارد کردند؛ این را چرا فراموش می‌کنید؟

 

4- آرمان‌گرای واقع‌گرا

نسبت آرمانها با واقعیت‌هائى که وجود دارد، چیست؟ آنچه که من می‌توانم عرض کنم، این است که ما آرمان‌گرائى را صددرصد تأیید می‌کنیم، دیدن واقعیت‌ها را هم صددرصد تأیید می‌کنیم. آرمانگرائى بدون ملاحظه‌ى واقعیت‌ها، به خیال‌پردازى و توهّم خواهد انجامید.

 

سال 91

 

5- لزوم دیدار مسئولان و دانشجویان

من عقیده‌ام این است که مسئولین باید در دانشگاه‌ها شرکت کنند؛ رؤساى سه قوه، مسئولین میانى، رئیس صدا و سیما، مسئولین سپاه و نیروهاى مسلح؛ این‌ها بروند با دانشجوها جلسه بگذارند و حرف‌هاى گفتنىِ دانشجوها را بشنوند.

 

6- حدود مخالفت با ولایت

من به شما عرض بکنم؛ هیچ نظر کارشناسى‌اى که مخالف با نظر این حقیر باشد، مخالفت با ولایت نیست؛ دیگر از این واضح‌تر؟ نظر کارشناسى، نظر کارشناسى است. کار کارشناسى، کار علمى، کار دقیق به هر نتیجه‌اى که برسد، آن نتیجه براى کسى که آن کار علمى را قبول دارد، معتبر است؛ به هیچ وجه مخالفت با ولایت فقیه و نظام هم نیست.

 

سال 90

 

7- تفاوت مبانی علوم انسانی ما با غرب

مبانى علوم انسانى در غرب از تفکرات مادى سرچشمه می‌گیرد. هر کس که تاریخ رنسانس را خوانده باشد، دانسته باشد، آدم‌هایش را شناخته باشد، این را کاملاً تشخیص می‌دهد. خب، رسانس مبدأ تحولات گوناگونى هم در غرب شده؛ اما مبانى فکرى ما با آن مبانى متفاوت است.

 

8- ایده مجمع هماهنگ کننده‌ تشکل‌ها

یک توصیه‌ى دیگر ما هم این است که تشکل‌هاى دانشجوئى با هم همفکرى و همکارى و همدلى نشان بدهند. حالا من نمی‌خواهم یک چیزى را حتماً یک پیشنهاد قطعى بکنم، اما به نظر آدم می‌رسد که مثلاً یک مجمع هماهنگ کننده‌اى بین این تشکل‌ها وجود داشته باشد تا تشکل‌ها هم جهت پیش بروند.

 

سال 89

 

9- رسالت پرسش‌گری

یک سؤال این بود که آیا جریان دانشجوئى می تواند آنجائى که ایرادى به نظرش مى‌آید، سؤال کند؟ پاسخ این است که بله، باید سؤال کنید. ایرادى ندارد که سؤال کنید؛ به شرط اینکه همان طور که خود این برادر هم گفت، قضاوت نکنید؛ اما سؤال کنید.

 

10- دستوری نبودن اندیشه

یکى از دوستان گفتند که اندیشه و علم، دستورى نباشد. من چنین چیزى سراغ ندارم. در جامعه‌ى ما اندیشه دستورى نیست؛ نه علم دستورى است، نه اندیشه دستورى است. کجا؟ مشخص کنند بگویند. کسى که با این قضیه مبارزه کند، خودِ منم. ما طرفدار آزاداندیشى هستیم.

 

سال 88

 

11- رسیدگی به جرایم عوامل فتنه بدون اغماض

در قضایائى به این اهمیت (برخورد با سران فتنه 88) با حدس و گمان و شایعه و این چیزها نمی‌شود حرکت کرد. ما این انقلاب و این نظام عظیم را محصول مجاهدت یک ملت بزرگ و فداکارى‌هاى عظیم جوانانى می‌دانیم که چه در دوره‌ى انقلاب، چه در دوره‌ى دفاع مقدس، چه بعد از آن تا امروز فداکارى کردند. نمی‌توانیم تداوم این نظام را و حرکت کلى این نظام را در سطحى که تصمیم‌گیرى کلان رهبرى در او لازم است، به حدس و گمان و این چیزها مبتنى کنیم. این را شما بدانید، هیچ گونه اغماضى از جرم و جنایت وجود نخواهد داشت.

 

سال 87

 

12- داشتن حق اعتراض 

یکى از این اعتراض‌ها، اعتراض به صدا‌و‌سیما بود و اینکه بعضى می‌گویند اگر چنانچه صدا‌و‌سیما را نقد کنیم، بر خلاف رهبرى مطلبى گفته‌ایم؛ چرا؟ چون رهبرى رئیس صدا‌و‌سیما را معین می‌کند! اگر واقعاً ملاک این باشد، که آدم باید به هیچ کس اعتراض نکند؛ چون رئیس قوه‌ى قضائیه را هم رهبرى انتخاب می‌کند، رئیس جمهور هم بعد از انتخابات، تنفیذ رهبرى دارد؛ می‌گوید نصب کردم.

 

13- پیشرفت درست

یک روز به جامعه‌ى ما اینجور تفهیم کرده بودند که راه پیشرفت این است که ما از غربى‌ها تقلید کنیم؛ آن هم نه تقلید در دانش‌آموزى و دانش‌اندوزى، تقلید در ظواهر؛ زن‌هایمان بى‌حجاب بشوند؛ مردهایمان کلاه فلان جور و لباس فلان جور بپوشند.

 

سال 86

 

14- حرفم همانى است که علناً می‌گویم

یکى از عزیزان، اینجا مطرح کردند - راجع به گزاره‌هایى است که درباره ارتباط رهبرى و مردم در اینجا و آنجا گفته می‌شود. این چیزى که در جلسه گفته شد، ملاک نیست؛ یا تأویل یا توجیه یا تفسیرهاى مِن عندى؛ هیچ کدامِ اینها درست نیست. من حرفم همانى است که دارم می‌گویم. آنچه را که بر طبق مصلحت کشور و مصلحت نظام نباید گفت، نمی‌گوئیم؛ نه اینکه خلافِ آن را بگوئیم، بعد بخواهیم در یک جلسه‌ى خصوصى، مثلاً فرض کنید آن خلاف گفته را تصحیح کنیم؛ نخیر، اینجور نیست. بله، بسیارى از مسائل هست که گفتنِ آن بر مسئولان کشور حرام است؛ نباید بگویند.

 

15- پرهیز از افراط و تفریط

توصیه‌ى من به فضاى دانشجوئى و محیط دانشجوئى خواستن، مطالبه کردن، داعیه داشتن؛ هم در زمینه‌ى مسائل سیاسى و اجتماعى، هم در زمینه‌ى مسائل علمى، هم در زمینه‌ى مسائل خاص دانشگاهى؛ همراه با عقلانیت است. دانشجو باید از افراط و تفریط پرهیز کند.

 

16- ضرورت حفظ آرمان‌ها

محیط دانشجوئى، محیط سیالى است؛ یعنى شما امروز دانشجوئید، پنج سال دیگر اغلبتان دانشجو نیستید؛ یک گروه دیگرى به جاى شما دانشجویند. خوب، اینجا دو تا محیط براى استمرار هست: یکى خودِ شما هستید. شما بمجرد اینکه از محیط دانشجوئى دانشگاه خارج شدید، یادتان نرود که در تشکل دانشجوئى، در محیط دانشجوئى، در کلاس درس، در یک چنین جلساتى چه می گفتید، چه می خواستید و به عنوان آرمان چه چیزهائى را مشخص می‌‌کردید.

 

سال 85

 

17- سیاست‌گرى، وظیفه تشکل‌هاى دانشجویى

ما دو کار سیاسى داریم: سیاست‌زدگى و سیاست‌بازى؛ این یک جور کار است. این را من به هیچ وجه تأیید نمی‌کنم؛ نه در دانشگاه و نه در بیرون دانشگاه؛ بخصوص در دانشگاه. یکى هم سیاستگرى است؛ یعنى حقیقتاً فهم و قدرت تحلیل سیاسى پیدا کردن؛ که یکى از وظایف تشکل‌هاى دانشجویى این است. من تأکید می‌کنم، تشکل‌هاى دانشجویى نوع برنامه‌ریزى و کار را به کیفیتى قرار دهید که دانشجو قدرت تحلیل سیاسى پیدا کند.

 

18- ریزش‌ها و رویش‌ها

ما پیشرفت داشته‌ایم و در این ریزش و رویشى که نظام اسلامى دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفته‌ایم.

 

سال 84

 

19- ایده پیمان خلع سلاح

یکى از آقایان این جا گفتند که بیاییم پیمان خلع سلاح را به جاى پیمان عدم اشاعه‌ى سلاح‌هاى هسته‌اى - که ان.پى.تى است - در دنیا مطرح کنیم. این ایده‌ى بسیار خوب و جالبى است، گفتنش هم خیلى آسان است؛ اما یک پیمان بین‌المللى با گفتن میان چند نفر که تشکیل نمى‌شود؛ یک نیروى پشتیبانى مى‌خواهد تا این را به صورت یک پیمان بین‌المللى دربیاورد.

 

20- قدرت علمى، زیربناى اقتدار

اگر ایران اسلامى بتواند در زمینه‌ى علمى سخن خودش را در حد سخنان اول دنیا دربیاورد، کار شدنى است؛ چون علم، ثروت هم ایجاد مى‌کند، قدرت نظامى هم ایجاد مى‌کند، اعتماد به نفس هم ایجاد مى‌کند. من بارها گفته‌ام، باز هم مى‌گویم و باز هم بارها تأکید خواهم کرد که پایه و زیربناى اقتدار آینده‌ى شما ملت عزیز در قدرت علمى است.





      

علی محمد مودب -شاعر برجسته‌ی جبهه‌ی فرهنگی انقلاب و مدیر موسسه‌ی شهرستان ادب- در وبلاگ خود پیرامون این شعر چنین نوشته است:

 

«تقدیم به جانباز رشید اسلام رجب محمدزاده؛

 

«حاج رجب محمدزاده» نانوای بسیجی که سال 1366 در منطقه هور عراق بر اثر اصابت خمپاره صورت خود را از دست داد و امروز با 70 درصد جانبازی در هیاهوی شهر به فراموشی سپرده شده است تنها برای اینکه صورت ندارد. ساکن یکی از محلات پائین شهر مشهد است. صورتش باعث شده تا هر که او را می‌بیند هر گمانی جز واقعیت را از ذهنش عبور دهد، عقب ماندگی، جذام، سوختگی و . هر غریبه‌ای که در کوچه و بازار او را می‌بیند یا از او روی بر می‌گرداند یا ناخودآگاه صورتش در هم کشیده می‌شود. 26 سال است که مردی در مشهد مردانه زندگی می‌کند، بی هیچ هیاهو و سر و صدایی و با همسری که او هم مردانه به پای این زندگی ایستاده است.»

 

متن این شعر به شرح زیر است:

سخن، کدام سخن، التیام درد من است؟

کدام واژه جواب سلام سرد من است؟

سلام من که در آشوب فتنه‌ها یخ کرد

به لطف اهل هوا، اصل ماجرا یخ کرد

به لطف باد هوا، قد سروها خم شد

به یمن فتنه‌ی دنیا، بهای ما کم شد

سلام من که سلام فرشتگان خداست

?سلام من که به دور از محاسبات شماست

به لطف اهل هوا رودخانه طغیان کرد

نگاه‌های تاسف مرا به زندان کرد[2]

 مرا که حبس کنی خود اسیر خواهی شد

مرا که دور کنی، دور و دیر خواهی شد

کسی نگفته و مانده است ناشنیده کسی

منم شبیه کسی، آنکه خواب دیده کسی

منم شمایل داغی که شرقیان دیدند

گلی که در شب آشوب، غربیان چیدند

منم شبیه به خوابی که این و آن دیدند

برای این همه مه پیکر جوان دیدند

منم که با سند زخم اعتبار خود ام

منم که چهره‌ی تاریخی تبار خود ام

مرا مفاهمه با دیوها نیازی نیست

که چسب بر سر این زخم، امتیازی نیست

شبیه سوختن ایل داغدار خود ام

منم که با سند زخم اعتبار خود ام

 پری نموده و بر پرده‌ها فریب شده

فریب غرب مخور کاین چنین غریب شده

ستاره‌ها و پری‌های سینما منگر

به چشم غارنشینان چنین به ما منگر

دروغ این همه رنگش تو را ز ره نبرد

شلوغ شهر فرنگش دل تو را نخرد!

سخن مگو که چنین و چنان به زاویه‌ها

مرو به خیمه‌ی تاریک این معاویه‌ها

مبر حکایت خانه به کوی بیگانه

مگو به راز، به دیوان، حکایت خانه [3]

مگو که دانه به دامم چرا نمی پاشید؟

که خیرخواه شمایان منم، مرا باشید

مگو که دانه بپاشید تا که دام کنم

به ضرب شصت طمع، کار را تمام کنم

که فوج‌های کبوتر به بام من بپرند

که دسته‌های عقابان به کام من بپرند

به دستیاری تان، بازها به دست آیند

به دست باز بیایید تا به دست آیند

دگر نه بازی ما را کسان خراب کنند

چو دستهای مرا باز انتخاب کنند

اگرچه درد زیاد است و حرف‌ها تلخ است

بهل که بگذرم از شکوه، ماجرا تلخ است

اگرچه حرف زیاد است و حرف شیرین است

ببین به چهره ی من برد-بردشان این است

ببین به من که برای جهان چه می‌خواهند

برای این همه پیر و جوان چه می‌خواهند

برای پیری این کودکان چه می‌خواهند

منم بلاغت تصریح آنچه می‌خواهند

گمان مبر که من سوخته ز مریخم

خلاصه‌ی همه بغض‌های تاریخم

بگو به دشمن تا گفتگو به من آرد

پی مذاکره بگذار رو به من آرد

من این جماعت پر حیله را حریف‌ترم

که در مذاکره از دوستان ظریف‌ترم

ز خنده‌های شما اخم من جمیل‌تر است

منم دلیل شما، زخم من جلیل‌تر است

بایست! قوت زانوی دیگران مطَلب!

به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلَب!

به ضربه‌ی سم اسبان به روز جنگ قسم

به لحن داغ‌ترین خطبه‌ی تفنگ قسم

که جز سپیده‌ی شمشیر، صبحی ایمن نیست

چراغ‌های توهم همیشه روشن نیست

کجا به بره دمی گرگ‌ها امان دادند؟

کجا که راهزنان گل به کاروان دادند؟

مگر نه شیوه‌ی فرعون‌شان رجیم‌تر است.

در این مناظره، موسای تو کلیم‌تر است؟!

مکن هراس ز من، نامه‌ی امان توام

چراغ شعله ور، عیش جاودان توام

به دیدگان وصالی در این فراق نگر

به "کودکان هیولایی" [4]عراق نگر

بگو به هر که، به آنان که بی تمیزترند

نه کودکان تو پیش "سیا" عزیزترند!

نه از سفید و سیا قوم برگزیده تویی

به یمن سوختن من چنین رهیده تویی

نه کدخدا به تو این قریه‌ رایگان داده

به خط خون من این مرز را امان داده

مرا که خط بزنی خود به خاک می‌افتی

بدون من تو به چاه هلاک می‌افتی

نه چشم مست تو شرط ادامه صلح است

دهان سوخته‌ام قطعنامه‌ی صلح است

اگر چه در شب غوغا صدام سوخته است

گمان مبر تو که دست دعام سوخته است

به بوق بوق به هر سو چنین دروغ مگو

حیا کن از نفسم، هرزه را به بوق مگو

و گرنه مصر عزیزان، اسیر ذلت چیست؟

عراق و مغرب و مشرق، مریض علت کیست؟

کنون که غرقه‌ی لطفم، مرا سراب ببین

مرا در آینه‌ی رجعت آفتاب ببین

شهید عشق شو از این تفنگ‌ها مهراس

سوار می‌رسد، از طبل جنگ‌ها مهراس

جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش

یمن اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش!

ابوذر است ز لبنان که نعره سر کرده

ابوذر است که گردان به شام آورده

ابوهریره پی لقمه‌ای "مضیره"[5] مرو

نگر به نسل شهیدان از این عشیره مرو

به هفت خط بلا، حرف مکر و حیله مزن

مشو حرامی و راه از چنین قبیله مزن

مشو حرامی و این عشق را تمام مکن

شکوه این همه خون را چنین حرام مکن

مرا بهل که همان داغدار خود باشم

به جای خود بنشین تا به کار خود باشم

کسان که بر سر اسلام شعله انگیزند

بتا کدام خلیلی که بر تو گل ریزند؟!

تو از کدام نبی و وصی، دلیل‌تری؟

تو از کدام خلیل خدا، خلیل‌تری؟!

چه گویمت که از این بیشتر نباید گفت!

به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت

به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت

چه گویمت که از این بیشتر نباید گفت!

جهان غبار شد از فتنه، دیده باز کنید

از این هجوم به درگاه او نیاز کنید

غبار گاهی آیینه‌ی شناخت اوست

غبارها خبر دلنشین تاخت اوست

به چشم سوخته دیدم که یار می‌آید

خبر رسیده به هر جا: سوار می‌آید

تو هم دو روز شبانی اسیر خواب مشو

ذلیل وعده‌ی بی‌معنی سراب مشو

بیاب چوبی و بر قله پاسبانی کن

بهوش بر رمه کوه‌ها شبانی کن

که بر دهانه‌ی آتش فشان مقام شماست

در آستانه‌ی آتش فشان مقام شماست





      
<   <<   76   77   78   79   80   >>   >